"کوکی!"
هایبرید روباه در حالی که خودش رو به بانی میرسوند گفت.بانی سریعاً سر چرخوند و فاکس رو دید که داره بپر بپر میکنه."تهته؟"
هایبرید بانی با دیدن لبخند جعبه ای(مربعی)هایبرید روبروش خجالت زده لُپهاش گل انداخت."کجا بودی؟من همه جا رو دنبالت گشتم"
تهیونگ بلافاصله پرسید و لب و لوچه آویزون کرد."اوه،من یه کم پیش توی آشپزخونه بودم.نیاز نیست لب و لوچه برام آویزون کنی تهته"
اون لبخند زد.بیشتر خجالت میکشید.آخه چرا باید جلوی کراشش اینقدر ضایع رفتار میکرد.تهیونگ سرش رو روی شونهاش گذاشت و سعی نامحسوس عطرش رو استشمام کرد."نگرانم کردی.هیچوقت از کنارم تکون نخور بانی،باشه؟"
لبخندی زد و با زدن یه چشمک ادامه داد."خُب البته بجز مواقعی که میخوای دوش بگیری"
کوکی خجالت کشید و سرخ شد."باشه هیونگ"
جونگ کوک با خجالت گفت و گوشهاش هر لحظه جمع میشد و حالات بانی رو دقیقاً نشون تهیونگ میداد.تهیونگ کنار جونگ کوک نشست که داشت برنامه مورد علاقه اش رو از تلویزیون میدید ولی اينبار بانی حواسش به برنامه نبود بلکه داشت یواشکی هایبرید روباه کنارش رو دید میزد.تهیونگ چهره قشنگی داشت و جونگ کوک کنجکاو بود بدونه تهیونگ توی زندگی قبلش چیکار کرده که همچین چهره و شخصیتی نصیبش شده؟
مردم میگن هیچکس کامل نیست و تهیونگ چطور جرأت کرده همچین گفته ای رو نقض کنه؟یه دقیقه همینطور گذشت...تهیونگ فیلم نگاه میکرد و جونگ کوک همچنان بهش خیره شده بود.بالأخره فیلم تموم شد،تا تهیونگ تیتراژ داره پخش میشه چرخید و با چشمهای بسته جونگ کوک روبرو شد.البته جونگ کوک از ترس اینکه لو نره بهش زُل زده وانمود کرد خوابش برده.تهیونگ لبخند زد،لُپ جونگ کوک رو نوازش کرد و بعد اون رو با خودش تا اتاقش برد.
تهیونگ با دقت جونگ کوک رو روی تخت گذاشت،امیدوار بود بیدارش نکنه.از اونجایی که هوا تاریک شده بود تهیونگ تصمیم گرفت کنار هایبرید کوچیکتر دراز بکشه ولی کمی فاصله گرفت تا به فضای خصوصی بانی احترام بگذاره.شاید بانی دوست نداشت کسی بغلش کنه.
"شب خوش کوکی"
اون به آرومی گفت و چشمهاش رو بست.جونک کوک توی تاریکی لبخند زد.منتظر شد خواب تهیونگ سنگین بشه و بعد با خوشحالی خودش رو جلو کشید."خوابهای خوب ببینی،تهته هیونگ"
اون زمزمه کرد و کنار تهیونگ به خواب رفت.❤🦊❤🐰❤
تهیونگ اولین کسی بود که از خواب بیدار شد و از اینکه به بدن جونگ کوک قفل شده سورپرایز شد.تصمیم گرفت از جاش تکون نخوره،نمیخواست بانی از خواب بیدار بشه.اون به آرومی با تار موهای جونگ کوک بازی میکرد و با هر لمس لبخند به لبش میامد.
STAI LEGGENDO
BTS OneShots
Fanfictionیه Book پر از وانشاتهای بی تی اس از هر کاپلی و هر ژانری.البته دختر و پسری هم قرار میگیره برای پیدا کردن وانشات مورد نظرتون لیست اول Book رو نگاه کنید زمان مشخصی برای آپ ندارم،هر وقت وانشات پیدا کنم میگذارم