Last Shot

215 7 12
                                    

به دلیل کند بودن سرعت هر کاری میکردم ارور میداد و پابلیش نمیشد.زیاد حرف نمیزنم پس بفرمایید این هم پارت پایانی👇🏻

...........

بوسه‌های جونگ کوک عوض شد.لبهای جیمین رو توی دهنش میکشید و با صدای رها میکرد.

"زبونت رو بهم بده جیمین.میخوام زبونت رو بخورم.تو هم سعی کن مال من رو بخوری"
‌‌
جیمین نمیدونست منظور جونگ کوک دقیقاً چیه.فقط اینجور چیزها رو توی فیلم‌ها و دراما‌ها دیده بود.جونگ کوک ازش بیشتر میخواست پس اون هم همین کار رو کرد.اون زبونش رو کمی بیرون آورد و جونگ کوک شروع کرد به مکیدن و خوردنش.

(میخواستم نشون بدم فرنچ کیس چیه😉البته این نوع رمانتیکشه👇🏻یه نوع هست خیلی کثیف کاری داره جوری که کل صورت و لبها آب دهنی میشه.خوشم نمیآد🤣)


جونگ کوک زبونش رو داخل دهان جیمین فرستاد و حسابی مزه‌اش کرد.یکی از دستهاش پشت گردن جیمین رفت و اون یکی روی کمرش قرار گرفت.جیمین نمیدونست چطوری باید مثل جونگ کوک انجامش بده و فقط ازش تقلید میکرد.جونگ کوک لیسی به لب جیمین زد و سرش رو کمی فاصله داد.

"تو هم زبونم رو بخور.همه‌اش مال خودته و بعدش بگو من چه طعمی‌ام.بعداً چیزهایی بیشتری بهت یاد میدم چیم"
جیمین هم زبونش رو داخل فرستاد و چرخوند.با پیچیدن مزه شیرین لبخند زد و عقب کشید.

"شکلات،قبلش شکلات خورده بودی"
و دوباره شروع کرد به چشیدن طعم جونگ کوک.با احساس کمبود اکسیژن هردو عقب کشیدن و لبخند زدن.

"از کجا...همه چیز رو...در این باره میدونی کوکی.بهم نگو که...قبلاً تجربه‌اش کردی"
‌جیمین سعی میکرد بین نفس نفس زدنهاش حرف بزنه.

"نه جیمینا،این اولین بوسه‌ام بود.من هیچ تجربه‌ای ندارم ولی ویدئو زیاد دیدم و اون رو با تو تصورم کردم تا روزی که میبوسمت بتونم بهترین باشم"

"تو جونگ کوک منحرفی!"

"یه بار دیگه بگی منحرف بهت نشون میدم دیگه چی یاد گرفتم و چه کارهایی از دست این منحرف بر میآد"

جیمین سرخ شد و دستش رو بین موهای جونگ کوک برد و کشیدش.سر جونگ کوک کمی عقب رفته بود ولی همچنان با شیطنت به جیمین نگاه میکرد.

"به جرم آزار ازت شکایت میکنم"
جیمین با نیشخند گفت و زبونش رو روی لبهای جونگ کوک کشید و دوباره لبهاشون درگیر بوسه شد.جیمین با خجالت عقب کشید و جونگ کوک بوسه‌ای به صورتش زد.

"تو همونی نبودی که الآن داشتی لبهام رو از جا میکندی؟حالا نگاه کن لُپهات گل انداخته"
جونگ کوک با دیدن لُپهای گل انداخته‌ جیمین از خود‌بی‌خود شد.آخه یه آدم چقدر میتونست بانمک باشه؟

"این کار رو باهام نکن جیمینا...اینطوری نمیتونم خودم رو کنترل کنم.بیبی تو نمیدونی داری چه بلایی سرم میآری"

"من که کاری نکردم کوکی"
جیمین واقعاً نمیدونست چیکار کرده.جونگ کوک دست جیمین رو گرفت و روی قسمت خصوصی بدنش گذاشت.
‌‌
"حالا متوجه شدی؟میتونی بهش دست بزنی؟اون مال خودته"

"کوکی یه کم حیا داشته باش"

"وقتی بزنی بالا دیگه حیا یادت میره"
جونگ کوک لبهاش رو بوسید که ناله جینین در اومد.

"گندش بزنن!جیمین اونطوری ناله نکن.باید سالم برسونمت دست برادرت"
جونگ کوک غُرید و با حرص گازی از لبهای جیمین گرفت.جیمین هم با کمال میل همراهیش کرد.اون بدون اینکه متوجه بشه دست روی آلت جیمین از روی شلوار میکشید.
‌‌
"چقدر زود یاد میگیری جیمین.خیلی باهوشی و بوسه‌هات عالی‌تر شد"

BTS OneShotsTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang