قسمت سوم {چشم های خیس}

34 4 0
                                    

با شنیدن کلمه قاتل لحظه ای موهای تنش سیخ شدن و زیر دلش خالی شد و به سرعت لباش خشک شدن و واکنشی که لازم بود رو نمیدونست چطور باید بده !..و باعث شد فقط گوشیشو قطع کنه و بی چون و چرا به کره برگرده ..
زمینی هوایی هر جوری فقط باید خودش رو به خواهری که جز برادرش کسی رو ندارم کمک کنه  ....
........................................................
همشون به صحنه جرم رسیدن و در اون اموزشگاه لعنتی رو باز کردن ...
بازرس لالیسا با نشون دادن کارتش وارد صحنه شد دستکش های ابی رنگ رو پوشید و پاهاش رو با پلاستیک های سفید رنگ پوشوند ..
جنی به همراه جسد مین یونگی وارد صحنه شد و جسد رو تو جای قبلیش جای گذاری کرد ...
روپوش سفید رنگش رو پوشیده بود و به همراه چندتا پزشک زیر دستش بالا سر جنازه مین یونگی ایستادند .
بازرس جین رزی رو به طور مخفیانه وارد اموزشگاه کرد تا حداقل از خبرنگارا دور بمونه ...
همشون جمع و منتظر وکیل کیم تهیونگ بودند
لیسا چندبار پاشو رو زمین میکوبید و بلند میکرد و زیر لب غرونلند هی میگفت : این وکیل بی صاحاب کجا مونده خدایا بیا منو رنده کن راحت شم ..
همون موقع کیم تهیونگ با حالت شلخته وار وارد اتاق شد و بازسازی صحنه رو شروع کردند
بازرس لیسا اول از همه به اصلحه ای که برای کشتن بود نگاه کرد و جنی تیکه ای که از تو گردن یونگی در اورده بودن رو نشون داد ...
لیسا نباید در حضور قاتل حرف میزد پس حرفاشو نوشت تا بعد جمع بندی کنه ....
دادستان جین به دنبال هر وسیله ای تو اتاق میگشت تا بتونه بر علیه رزی باشه ..
اشتباه نکنید اون دادستان جین بود ...طرف بازرس و دولت ...اون فقط به رزی کمک کرد تا زنده بمونه اون هنوز که هنوزه سمت رزی نیست ...
تهیونگ فقط به صورت اون دختر بی گناه و معصوم نگاه میکرد ...انقدر اون صورت معصوم بود که میشد  اون صورت رو پرستید ..
رزی فقط با دستبند های بسته به دستش به زمین نگاه میکرد ...حالت قتل رو بازسازی کردن و گیتار رو به دست رزی دادن ..
با گریه فقط اون گیتار رو به دست گرفته بود و مغزش اصلا کار نمیکرد سعی می‌کرد گریه اش رو کنترل کنه اما چشماش دیگه داشتن تار میدیدن
دستاش میلرزیدن و جریان خون تو بدنش بالا رفته بود
عکس ها و فیلم هایی که ازش میگرفتن واقعا حالشو بد میکرد و در اخر اون گیتار رو رو زمین گذاشت و تو سطل اشغال کنار شومینه استفراغ کرد ...
جنی سریع بلندش کرد و به دخترای های پزشک اطراف گفتن که برن و ازش یک چکاب بگیرن ...
و جنی و بقیه همکاران یونگی رو به سردخونه بردن ...
و نوبت بازرس لالیسا بود که حرف زدنشو شروع کنه
از اون اتاق اومدن بیرون و به سمت حیاط راه افتادن ..هوا سرد بود و پاییزی و نور خورشید تنها نوری بود که هوارو گرم میکرد ...
خش خش برگ ها زیر پاهای لیسا گوش هاشو نوازش میکردند اما این حس کاملا با حس حرفاش تناسخ داشت ....
لیسا موهاشو کنار زدو رو صندلی چوبی نشست ..
پاهاش رو پاهاش انداخت دستکش هارو از تو دست در اورد و ایس کافی رو میز رو به دهن گرفت و نوشید .بعد چنر جرعه گفت : خودش قاتله ...
اون بهش تجاوز شده بوده و یونگی داشت عشقشو اعتراف میکرده برای اینکه خشمشو اروم کنه زد و کشتش درواقع ...
دلیلی بعدی اینه که تو سطل اشغال کنار شومینه دیدم
رو برگه نوشته بود : رزی ساعت منو دزدیده بهش خبر بدید
اما مین یونگی اونو دور انداخته بود .پس این دلیل خوبی هست برای اینکه بگه اون قاتله ...
جنی نفسی رها کرد و برگه هارو رو میز پرتاب کرد و گفت : مین یونگی با چاقو مرده ..
همشون با چهره سوالی به سمتش برگشتند و گفتند : چييي؟
جنی چاقویی که از تو شومینه پیدا کرده بود رو نشون همشون داد و رو میز انداخت
+اثر انگشت چی ؟
_ اره اثر انگشت خودش روشه ...
چند ناحیه سرو گردن وشکم و پایین تنه رو زده و داغون کرده و گیتار رو تو سرش شکونده ...این رو میتونیم حدس بزنیم ..
دکتر ها با تمام توان به سمت میز بازرس و دکتر اومدن و نفس نفس زنان تو چشم های دادستان و و وکیل و بازرس  نگاه کردند و در اخر شمرده شمرده و با نفس گفتند :پارک رزی حامله است ...
پارک جیمین که از نقشه آموزشگاه خبر داشت و کنار درب فرعی بود و همه چی رو شنید و بدون اینکه فرصتی به عقلش بده به سمت خونه ناپدری رزی راه افتاد ...

KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)Where stories live. Discover now