قسمت چهاردهم {پیوند عشق}

23 2 4
                                    

یونا روشو برگدوند و ادامه داد :چیییی؟ مینهو همون که تو کمپانی اصلی تمین هست ؟ این که تو دادگاه داشت میگفت دامادم رو کشته و اینا
لینا پس کله ای به یونا زد و تو راه که قهوه رو برای یونا می اورد با صدای نسبتا بلندی ادامه داد : همش نمایشه مطمعن باش دخترش تو این پرونده دست داشته فعلا که قراره خبر رو پخش کنیم
+ بزار یکم بخوابم فردا به مدیر میگیم و پول رو میگیریم
-: تو هم فقط بلدی بخوابی خدایا ....
.................................................................................
لیسا از راهرو های دادگاه با عصبانیت  رد میشد و با خودش چندبار تکرار میکرد که تو دادگاه چیشده ..اما درک نمیکرد برای چی پارک جیمین انقدر راحت به دست اورد و انقدر راحت شهادت داد به خاطر یک پسر که معلوم نیست کجا هست ؟ این دیوانگیهه حتما یک چیزی اینجا میلنگه .
جکسون از دادگاه مقابل بیرون اومد و جونگوک رو به سمت بیرون هدایت کرد و نگاه لیسا رو چشم های جونگکوک قفل شد ..دقیقا تو همین دادگاها عشقشون شروع و هنوز همینجاها باهم چشم تو چشم میشن...رشته افکار لیسا پاره شد اما با چندبار پلک زدن به خودش اومد و راهشو کشید و ادامه داد...........................................................................
جین با عصبانیت کامل پاشو وارد اتاقش کرد و درو محکم بست
این مثل همه پروده ها نبود حتی خودش هم نمیتونست ببره یا ببازه ...پارک جیمین غیر قانونی دستگیر شده بود اگر میفهمیدن لیسا قطعا باید ازادش میکرد ....تصمیم گرفت برای بار چند هزارم وارد صحنه جرم بشه و از حرف های یونا مطمعن بشه
وارد اون اموزشگاه شد و از پله ها بالا رفت و به سمت اتاق تصرف شده مین یونگی رفت
وارد اتاق شد و وسط اتاق  وایساد ..تمام احتمال ها و فرضیه هارو روی داستان پیاده کرد و چشمش به بند کارت شناسایی کنار اتاق افتاد
بند زرد ! بند زرد مال قسمت ویالون هستش
با کنار هم قرار دادن پازل متوجه شد که یونا راست میگفته کیم جیسو اینجا بوده اما ..اما چرا بازرس لیسا تو نقشش چیزی از جیسو نگفته بود ؟ چرا یونا خبر داشت اون که دانشجو نبود  ؟ چرا رزی حق سکوت گرفته ؟ این مدرک باید نابود میشد پس تصمیم گرفت کسی که داستان رو داره بهم میریزه رو متهم به پنهون کردن این مسعله کنه
...............................................................................
کیم تهیونگ داشت پول قهوشو پرداخت میکرد ه تو جیبش نامه ای پیدا کرد و متن اون نامه لبخند روی لباش اورد { اجوشی من بهت اعتماد دارم مطمعنم این بازی رو میبریم حتی شده تنهایی }
لبخند رو لبش با کلمه اخر پرید ..تنهایی ؟ منظور رزی چیه ؟
.................................................................................
نیمه های شب تمین تیمش رو وارد دادستانی کرد و به سمت اتاق کیم سوکجین حرکت کردند ..اروم اروم قفل رو باز کردند و دزدگیر رو از کار انداختند ...پوشه گیتاریس قاتل رو ورداشت و در رو بستن و بدون هیچ جای گذاری از در بیرون اومدن و پوشه رو تحویل تمین دادن
تمین حالا همه چی رو در دستش داشت ...و صفحه اخر تونست برگه برنده باشه
{ دادستانی به صحنه جرم رفته ...بند کارتی زرد رنگی که مورد ویالون بوده تو اتاق  مین یونگی افتاده بوده و لالیسا اونو از بین برده }
تمین با این برگه دو تا مهره رو از سر راه ورداشت ...لالیسا و دادستانی ...
................................................................................
صبح اون روز حکم دم خونه لیسا اومد که گفته بود شاهد دادستانی غیر قانونی دستیگر شده ازادش کنید
لیسا چندبار پشماشو تکون داد و به دادستان کل زنگ زد : قرباااااااااااااان این چه وضعیه
+ دستور بالادست ها هست به من ربطی نداره ...
...............................................................................
لیسا با دست های مشت شده  و با قدم های بع شدت محم وارد محل کارش شد و دستور داد که پارک جیمین رو ازاد کنن
وقتی داشت ازاد میشد کنار لیسا ایستاد و لیسا ادامه داد :
+ به دلیل نقض قوانین مجبورم ازادت کنم ولی فکر نکن پرنده شدی میتونی بری....
تا اومد جملشو کامل کن مامور کنار گوشش گفت: خانم منع خارج شدن از کشور نداره!
لیسا با دهن باز کاغذ های توی دستش رو تو سر اون مامور کوبوند و ادامه داد : فقط از جلو چشمام گمش کنید به من چههههههههه!
لیسا با خودش ادامه داد ک مطمعنی دستور بالا دست ها هست فقط؟.......................................................
بعد از ازاد شدنش با اولین پرواز خودشو به ژاپن رسوند و شماره لیسا رو هم بلاک کرد  تا مزاحم وقت عاشقانش نشه !
وارد شرکت هوسوک شد و با تمام توان خودش رو به اتاقش رسوند و در اتاق رو باز کرد
با قلبی که بالا پایین میشد و چشم های پر انتضار هوسوک بالاخره بهم رسیدن و جیمین با تمام قدرت خودشو توی بغل هوسوک انداخت و هوسوک بغضشو شکوند و گریه هاش سرازیر شدن ...
هوسوک دستی رو موهای بهم ریخته پسرک کشید و تمام صورت اون پسر رو بوسه بارون کرد و با بوسه ای محکم روی لبش دوباره پیوند عشقشون رو بهم ثابت کردند ...
............................................................................
کیم تهیونگ و لالیسا مانوبان شما به دلیل همکاری با قاتل در پرونده گیتاریست قاتل بازداشت هستید!

KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)Where stories live. Discover now