قسمت بیست و نهم {هویت من}

10 1 0
                                    

با نزدیک شدن لب های لیسا به سانا افکار خودش پاره شد وو خیلی سعی کرد خودش رو کنترل کنه اما در فاصله کمی ازشون لب هاشون بهم برخورد کردند و این روشی برای شروع رابطه جدی بود اما  سانا با انداختن گلدون خودش رو نجات داد
+ ب ب برو لباست رو تنت کن سرما میخوری
ا راستی هوسوک میخواد صحبت کنه ..
و سانا از اون مخصمه بیرون اومد
لیسا همانظور که لباسش رو میپوشید با خودش گفت : عجیبه ... چرا بوسه رو نخواست ...
+اومدی؟
-: اره اره اومدم
با نگاه کردن به اطرافش وارد اتاق هوسوک شد
سانا تعظیمی کرد و دم در ایستاد
لیسا رو صندلی لمی داد و هوسوک لیوان شراب رو براش پر کرد و لیسا ادامه داد
+‌وقتی لیوان شراب رو برای یکی تا ته پُر می‌کنی جوری که بریزه یعنی...
_ اره الان برات آرزوی مرگ کردم
+ با یک لیوان شراب؟
-:میخوای همینجا کارت رو تموم کنم لالیسا؟؟
لیسا نگاهی به سانا کرد اما سانا هیچ ریکشنی نشون نداد و فقط صاف ایستاده بود
+چرا اینجام ؟
-: چقدر درباره پرونده مین یونگی میدونی ؟ هرچقدر میدونی بهم بگو
+من فقط بازرس بودم چیز زیادی نمیدونم
-:حتی اینکه حامله کردن رزی جعلی بوده ؟
چی؟ هوسوک چطور اینو فهمیده بود ؟اینو فقط کیم جنی خبر داشت اما چطور ...
جیمین دوان دوان خودشو به اتاق هوسوک رسوند
هوسوک با حالت کلافه ادامه داد : جیمین بعدا
+لی کانگ مو کیههههههههه؟
-: لی کانگ مو ؟
لیسا با شنیدن این اسم زیر لبش اروم زمزمه کرد : پسر دادستانی کل اما ..چه ربطی به هوسک داره نکنه ...اون قاتله ؟؟
............................................................................
امروز دومین اجرای رزی بود اما جمعیت بیشتری بود و برای اولین بار منتظر کسی نبود ..
وسط های اجرا پسری نظرشو جلب کرد ...
کیم تهیونگ خودش بود ..
ضربان قلبش به بالاترین حد خودش رسید و بدون کنترلی رو افکارش فقط سیم های گیتار رو از حفظ میزد و کاری نمیتونست کنه ...
بعد تموم شدن اجرا به سرعت دنبال کیم تهیونگ میگشت که پسری دم گوشش گفت : دنبال اجوشی میگردی ؟
به سرعت برگشت که تهیونگ اونو با کمر گرفت بدون حرف خاصی صورتش رو نزدیک رزی میکرد و رزی چشماشو بسته بود اون اماده بود ..اماده اولین بوسه با رضایت خودش از طرف اجوشی مورد علاقش..
تهیونگ صورتش رو دقیقا رو به روی اون قرار داد و گفت : من دیگه نمیخوام اجوشی باشم ..میخوام برات کیم تهیونگ باشم ..
این یک اعتراف بود ..یک اعتراف عاشقانه و زیبا اما با صدای کلیک عکس توجه هردوشون به اون دختر مو قرمز جلب شد
+ یاااااااااا برگرد اینجا ببینم
اما اون دختر رفته بود دیگه
............................................................................
موهاش تو دست اون مرد کشیده شده و گردنش به عقب کشیده شد
+چیکاره رزی هستی ها ؟
-: م م م من فقط خبرنگار هستم دوست دخترم دوست رزی هست همین ..فقط همین
+لی کانگ مو داری چیکار میکنی ؟
-: خفه شووو
+برای چی مارو زندانی کردی ها ؟
-:حالا هویت من رو میدونید باید بمرید
+ چی چی ها ؟
و بنگ صدای شلیکی که اون دختر عاشق رو پخش زمین کرد و لی کانگ مو یونا و لینا رو کشت .
عشق اون دوتا به پایان رسید ...دوستی رزی و یونا ..همشون دود شدن رفتن هوا...
و لی کانگ مو سومین قتل خودش رو انجام داد

KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)Where stories live. Discover now