قسمت هشتم {بک هوسوک}

17 1 0
                                    

لیسا هنوز درگیر حرف اون دختر لوس بود : اون دختر یک برادر همجنسگرا داره
پارک جیمین ؟ امکان نداشت اون باشه
به سمت جایی که پارک جیمین زندانی بود راه افتاد و در اونجا باز کرد و وارد شد
پسر مو طلایی با دست های بسته و دهنی پر از خون سرشو بالا اورد
+ اوووو بازرس پرونده خواهرم
-: خفه شو فقط جواب بده
+شب قتل کجا بودی ؟؟
-: یا خودت منو از توکیو کشوندی اینجا !!!
+ تو توکیو چه کار داشتی ؟؟؟
پاهای دختر اندازه شمارش نت های سفید به زمین زده میشد و ورداشته میشد .
جیمینی که از وضعیتی که توش بود حالت تهوع گرفته بود تا اومد حرفی بزنه
بازرس جین وارد شد و دم گوش لیسا زمزمه کرد : بک سونگ یو پسر داشته
لیسا بدون وقفعه جیمین رو به حال خودش رها کرد و به سمت دفتر خودش رفت
با پاهای محکم به سمت دفتر خودش رفت
دادستان جین تو راه ادامه داد : بک سونگ یو یک پسر داشته .این یعنی جیسو راست میگفت اون یک برادر ناتنی و یک برادر تنی داشته
+وایسا ببینم چرا از فعل گذشته استفاده میکنی ؟
لیسا در دفتر رو باز کرد و جین دم در ادامه داد : بک هوسوک مرده
تمامی حرکت های ارادی لیسا همونجا متوقف شدن
+ مرده ؟؟؟؟
-: اره مرده بعد از اینکه بک سونگ یو فهمید پسرش همجنسگرا هست اونو کشت
+ اینو کی بهت گفت ؟
-: دفتر خاطرات رزی که با خودش به زندان اورده بود و دم در ازش گرفته بودند
+ وایسا وایسا مطمعنی مرده ؟
-: یعنی چی ؟
همرو جمع کن اینجا
دادستان جین و جنی و تهیونگ رو به اتاق لیسا ورد
جنی : برای چی اینجا جمع شدیم ؟
لیسا : ابنبات بمکیم !
تهیونگ : اییییش شما دوتا!!! بگید ببینم بک هوسوک از کجا اومد ؟؟
جین : لیسا حدس میزنه که زنده هست
جنی : معلومه که زنده هست !
همه سه سمت جنی برگشتن و جنی روی میز دادستان جین نشست و ادامه داد : هیچ جسدی به نام بک هوسوک تو کره جنوبی نیست و حتی اتیشش هم نزدن
لیسا مدادشو ماهرانه بین انگشت اشاره و دومش چرخوند و ادامه داد : رشتش مهندسی کامپیوتر بوده
حرکت مداد توقف پیدا کرد وقتی فهمید که هم رشته پارک جیمین بوده ...
...............................................................................
لبه های مداد درست شده از چوب گردویی ک تو زندان درست میکرد رو حک میکرد و همینطور به دختر رو به روی خودش خیره شد
+ برای قتل اینجایی یا دزدی ؟
-: قتل
مرد موهاشو به سمت بالا زد و نیشخندی زد و ادامه داد : جعون جونگکوک هست به دلیل دزدی از گاوصدوق ملی اینجا هستم
حدقه رزی تا اخرین حد باز شد و به سمت جونگکوک برگشت و ادامه داد : کار تو واقعا شجاعت زیادی میخواست .
جونگکوک پوزخند مسخره ای زد و ادامه داد : کار تو بیشتر !
رزی دستاشو از هم فاصله داد و تو صورت جونگکوک گفت : من قاتل نیستم!!!!!
+پس چرا فرار نمیکنی ؟
-: ها ؟
+ یک ناجی پیدا کن ....کسی که واقعا میتونه زندگیتو زیر و رو کنه
این جرقه فکری بود که به رزی کمک میکرد لاقل ایندشو نجات بده اون به وکیل کیم تهیونگ فکر میکرد یا به تمین پدر جیسو ؟
......................................................................
فلش بک شش سال قبل
از بیرون اموزشگاه به اون مرد خوش قواره نگاه میکرد احساساتش مثل ادم های معمولی نبود
دست خودش نبود که عاشق یونگی شده بود بک هوسوک عاشق یونگی شده بود ..اما اون خیلی قلب شکسته و دیوونه بود.
وقتی که عشق یک طرفش و دوست دخترش در حال بوسیدن لب های هم بودن جوری که انگاری نفسی براشون نمونده بود و لباس هاشون رو لایه به لایه در می اوردن و یونگی اون دختر رو به سمت تخت هل میداد ....اون داشت نگاشون میکرد چشماش از شدت گریه کبود شده بوند و نفساش تنگ شده بود .دستاش رو محکم به زمین میزد و دادشو توی دهنش خفه میکرد مبادا شب زیبای پسر بزرگتر رو خراب کنه !
هوسوک عاشق مین یونگی شده بود
پس جیمین چی بود برای هوسوک ؟ عشق جدید یا طعمه جدید؟؟
.................
قسمت هشتم 🌚💅 با شواهد جدید به نظرتون کی می‌تونه قاتل یونگی باشه؟؟

KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)Where stories live. Discover now