قسمت شانزدهم {حیرت }

16 2 3
                                    

جو دادگاه به شدت ساکت شده بود ...حتی قاضی هم حرفی برای گفتن نداشت ..رزی تمام زندگیش رو توی چند دقیقه بیان کرد و این باعث شد رای  دادگاه برگرده و قاضی بگه { طبق صحبت های پارک رزی ایشون قاتل نیستند و به دلیل نداشتن وکیل و دادستانی به دلیل کمبود مدرک شما از تمام اتهامات رفع خواهید شد ...پابند الکتریمی به پای شما وصل میشه و حدود شش ماه ما شما رو زیر نظر میگیریم هر ماه محدوده شما بزرگتر میشه و اکنون که پابند دارید حق ادامه تحصیل ندارید و تمرکزتون رو روی خونه و محلی که به ما پیشنهاد میشه بزارید این پابند شارژی هست شارژ کردنش یادتون نره .هر موقع از محدوده خارج شید پلیسها اونجا میریزن }
+لطفا کمپانی منو به عنوان خانه و محل تدریس اون قرار بدید
-: بابا چیکار داری...
+ساکت باش!
با شنیدن این حرف قاضی شروع به تصمیم گیری کرد و رای نهایی کمپانی تمین در نظر گرفته شد ...
جیسو با عصبانیت از اتاق دادگاه بیرون اومد اما خبر نداشت هزاران خبرنگار جلوی در منتظرش هستند ..
از در بیرون اومد و با سیری از خبرنگارها از جمله یونا و لینا مواجه شد ...
+از کی تاحالا با مینهو در رابطه هستید ؟
- شما به مین یونگی خیانت کردید
@ مین یونگی با شما رابطه ای داشته یا نه ؟
و سوال لینا که همرو ساکت کرد : مطمعنید فقط برای شهرت با مین یونگی نبودید ؟
چشماش سیاهی میرفت و جای درستی رو نمیدید واقعه های اون شب همش به یادش میومدن ..
رسیدن به اتاق مین یونگی چاقو و گیتار خورد شدش ..برادر مین یونگی...و در اخر در بغل مینهو به خواب رفت ............................................................
تمام راه سعی میکرد دستاشو باز کنه و این دستبند های لعنتی رو  از خودش دور کنه ..وارد فرودگاه شدند و به پرواز اختصاصی به سمت ژاپن حرکت کردند ....
لیسا به زبان ژاپنی مسلط بود و این کارشو اسون تر  میکرد ...
به زبان ژاپنی به طرف روبه رویش گفت : چرا ژاپن ؟
اون مرد با صدای دورگه ادامه داد: برای اینکه در دید مردم نباشید ...
لیسا روشو به شیشه کنار صندلی داد و تا به ژاپن برسن هیچ حرفی نزد ...
وارد ژاپن شدند و با ون های اختصاصی و ضد گلوله خیابان های شلوغ و تنگ ژاپن رو پشت سر میزاشتند تا به شرکت { اچ .جی. اس } رسیدند ..
لیسا باز هم تقلا میکرد تا دستاشو باز کنه ولی فایده نداشت
با همراهی سانا منشی هوسوک از طبقه ها بالارفتند و به اتاق مورد نظرشون رسیدند
دست های لیسا رو باز کردند و لیسا چندبار دور دست هاشو نوازش داد و بعد در اتاق رو به چپ چرخوند و در رو باز کرد ...
جانگ هوسوک و جیمین در حالی شامپاین هاشونو پر میکردند به سمت لیسا نگاهی کردند و هوسوک با تمام حرصی که داشت بغل جیمین رو به خودش چسبوند و ادامه داد : منتظرت بودم لالیسا
لیسا خواست حرفشو ادامه بده اما با ضربه ای که به سرش خورد چیز دیگه رو نشنید
.................................................................................
وارد زندان شد و با لباس های کرمی رنگ از میان ستون های خاکستری رنگ رد میشد و به سلول شماره 57 رسید ...از شانس بسیار خوبش جونگکوک هم تو همون سلول بود . این دو نفر مث سگ و گربه بهم میپریدن ...
+ تو هم به زندان اومدی تبریک میگم
-: منتظری بزنمت یا دعوا کنم ؟
+نه نه نه نمیخوام دعوا کنی ولی تو واقعا به اون دختر 15 ساله اعتماد داری ؟
............................................................................
هودی نارنجی رنگشو به تنش کرد و و پاشو از اون مکان های پر سر وصدا دور کرد ....حس خوبی بود ..دوباره بوی ازادی رو بچشه ..هوای سرد تنشو به لرزه در می اورد اما اون از این حس لذت میبرد و باد خنک لب هاشو خشک میکرد ..اولین قدم تصمیم گرفت پیش تهیونگ اجوشی بره اون واقعا دل تنگش شده بود
...............................................................................
سلول شماره57 زندانی شماره123 ملاقاتی داری !
دستی تو موهاش کرد و به سمت اتاق ملاقاتی رفت با دختری که روبه روش دید دیگه قلب و بدنش رو حس نمیکرد دستشو جلوی دهنش گرفت و به اشک های اجازه فرو امدن داد
رزی سریع تلفن رو برداشت و ادامه داد : اجوشی من موفق شدمممم من تونستم ازاد بشم  تا وقتی که دادستانی مدارکی پیدا نکنه ازاد هستم ...قول میدم هر روز بیام ببینمت و برات زندگیمو بگم .
اون دختر با ذوق این هارو میگفت اما تهیونگ ...اون با حرف های جونگکوک محتاط شده بود و با بغض لعنتی گفت : نیازی نیست به دیدن من بیای .خوشحالم که ازاد شدی لطفا دیگه به دیدن من نیا ..من فقط چون بدبخت و بیچاره بودی کمکت کردم ...
تلفن رو به جای تلفنی چسبوند و به راه مخالف وارد سلولش شد ..
و لبخند رزی کم کم به بغض و در اخر به گریه تبدیل شدن و  تلفن رو محکم میون دست های میفشرد و با چشم های قرمز و لب های باد کرده ادامه داد : کیم تهیونگ من عاشقت شده بودم ولی بودم دیگه مگر اینکه جنازه منو ببینی ! گوشی رو محکم رو زمین پرت کرد و بیرون اومد...
.................
ووت و کامنت یادتون نره:)

KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)Where stories live. Discover now