قسمت بیست و چهارم {زجر عشق اول }

9 2 0
                                    

دست هاش رو از روی سرش بلند کرد و با حیرت به صورت اون دختر که اسم مستعاره {اجوشی} رو صدا میزد نگاه میکرد ..سریعا از روی صندلی پاشد و دست های اون دختر رو گرفت وموهای رزی رو نوازش کرد و ادامه داد : اجوشی همینجاست ! همینجا نگران نباش...
دادستان جین ؟ ...این موقعیت براش خیلی سخت بود کسی که نجاتش داده بود،کیی که حامی همیشگیش بود  ،کسی که همیشه همراه و همدش بود الان فقط باید از دور به اونها نگاه میکرد و این برای اون دردناک بود ..قدری که فشاری که رو قلبش بود رو به وضوح احساس میکرد
................................................................................
بعد از بوسه طولانی اون دختر رو رها کرد و تو صورت اون دختر نفس نفس میزد
لیسا بازیگر ماهری بود و این باعث میشد اینجا به کارش بیاد
سانا انگشت هاشو روی لب های باد کرده اش گذاشته بود و به زمین نگاه میکرد که لیسا دستی بر موهای بنفش اون دختر کشید و ادامه داد :در برابر تو کنترل کردن خودم خیلی سخته
اممم سانا میتونی به من تلفن بدی ؟
سانا محو بود ..وقتی کسی شمارا اسیر خودش میکنه چه حسی بهتون دست میده ؟ وقتی شما در دام اون می افتید ..دقیقا همین حالت برای سانا بود ..معشوق به مثلا روانی او شده بود و الان در دام لیسا بود
+البته .الان برات جورش میکنم !
............................................................................
هوسوک بالاخره به اتاقش برگشت و سریعا شماره پسره دادستانی رو گرفت
+کانگ مو داری چیکار میکنی ؟ ها ؟
من بهت گفتم تا ازادی کامل رزی اونو تو زندان نگه دار
-: اما تو هم لیسا رو ازاد کردی با اینکه قرار بود برای من اطلاعات بیاره
+قرار پنج سال پیش هم همینجوری بهم زدی؟
{فلش بک شش سال قبل }
وارد اتاق کانگ مو شد و روبه روش نشست
لیوان شراب مشکی رنگ رو بالا داد و ادامه داد : تو واقعا میخوای از مین یونگی انتقام بگیری ؟
+اینکه الان جیمین همدم من هست حس خوبی هست اما ..زجر دادن عشق اولی که براش ناشناخته هستیی خیلی بهتره
-: میتونم تو این راه کمکت کنم ؟
...........................................................................
بعد از حماسه عاشقانه رزی و تهیونگ قرار شد تهیونگ اونو به حیاط ببره تا یکم اروم بشن
پس لباس و گرم کن رزی رو تنش کرد و با قرار دادن دستش رو شونه رزی اونو به سمت بیرون راهی کرد
حس دوباره اون باد های سرد خیلی خیلی حال رزی رو بهتر میکرد ...
از اینکه الان با معشوقه نیمه راهش همراه هست خوشحال و از اینکه از احساسات تهیونگ مطمعن نبود غمگین و ناراحت
+اجوشی مرسی که پیدام کردی و کمکم کردی..
چی؟ رزی جین رو با تهیونگ جابجا گرفته بود ؟ یعنی تمام خاطرات نجات دادنش از موقع دیدن تهیونگ بود ؟
+ ا راستی چطوری ازاد شدید ؟
تهیونگ لبخندی زد و ادامه داد : گفتن تو نیمه ازادی برای همین منم ازاد کردن ..
رزی دست های سردشو میخواست پنهون کنه اما خب اون لباس ابی رنگ جیبی نداشت
تهیونگ با دیدن این صحنه دوتا دست های رزی رو کشوند و داخل جیب های خودش قرار داد و صورتش رو مماس صورت رزی قرار داد و ادامه داد : کم کم دستات گرم میشن ...
رزی خنده ای کرد و گونه های پرش باعث شدن شیشه های عینکش بالا برن و صحنه ای عاشقانه برای رزی و تهیونگ رو به ارمغان بیاره
.................................................................................
تو راهروی بیمارستا داشت راه میرفت که صدایی توجهشو جلب کرد و کم کم به سمت صدا برگشت...
کسی نبود که! توهم زده بود احتمالا
دوباره راه خودشو گرفت و ادامه داد که ایندفعه دست های مردونه جونگکوک تو کمرش قرار گرفتن و با بستن دهنش اونو به سمت اتاقی دیگر همراهی کرد
جونگکوک بالاخره دستشو از رو دهن جنی ورداشت و ادامه داد :يااااااااااا مگه خفاشی که اینجوری دندون میگری اووووووف کلی نقشه کشیدم تا دو ساعت ازادم کنن تا تو رو ببینم
+حالا که چی من خوابم میاد
-: خب میخوای بخوابیم؟
جنی رو تختی رو به سمت جونگکوک پرت کرد و با داد ادامه داد : ای منحرف
-کیم جنی..راستشو بگو پارک رزی حامله بود یا تو حامله نشونش دادی؟..

ووت و کامنت یادتون نره 🥺💜

KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)Where stories live. Discover now