اون دختر نمیدونست داره چیکار میکنه و با حرکت جین شروع به حرکت کرد
+پابند داری نمیتونیم دور شیم میرسونمت کمپانی خوبه ؟
-: بله ممنونم
توی ماشین هیچی حرفی رد و بدل نمیشد و صورت جین فقط رو به روش رو نگاه میکرد جین هر از گاهی ریز نگاهی به رزی میکرد اما رزی فکرش اینجا نبود فکرش پیش اجوشیش بود
چقدر درناک که تو به عشق اولت فکر کنی و اون هم به عشق اولش هرکسی در دنیای خودش قرار میشه بدون اینکه بدونه چه نقشی در زندگی بقیه داره ..نقش اصلی هست یا نقش فرعی ؟
فاصله سنی چیزی نبود که جین رو عذاب میداد این عشق بی سر و تهش بود .مثل سیم گیتاری گرفتیش اما صدای مسخره ای میده چون جای درستی نیست
جین اون رو سر خیابون پیاده کرد و رزی بعد تعظیمی از جلوی چشم جین رفت
از دم در صداهای زیادی میشنید که با نزدیک شدنش به کمپانی همه خبرنگار ها سرش ریختن و فلش ها پی در پی به چشمش میخوردن ...
+گیتاریست قاتلی شمایی؟
-: تو همون گیتاریست طلایی هستی ؟
@: راسته با وکیلتون خوابیدی ؟
دیگه هیچ کس نبود و مجبور بود خودش خودش رو نجات بده ..نه دادستانی نه وکیلی فقط خودش
با سردردی که داشت نفس عمیقی کشید کلاه هودیشو سرش کرد و با تما توانش خبر نگار های اطرافش رو هل داد و با سرعت به سمت ساختمون حرکت کرد و در رو بست
با اینگه اجازه ورود نداشتند اما باز هم مثل زامبی ها سعی میکردند وارد شند
لینا و یونا از در پشتی خواستن وارد شن که خبرنگار ها از سمت رزی به سمت اونا حمله ور شدند
+شما برای کودوم اژانس کار میکنید ؟
-: اینا همون همجنس گراهایی نیستند که شهادت دادند ههه خواستن یک قاتل رو نجات بدن
فهمیدن ! اونا فهمیدن چرا الان سر دوتا خبرنگار مسخره ریختن سر قضیه جیسو و مینهو تو دادگاه این اتفاق افتاد
لینا یونا رو پشت خودش قرار داد و دستاشو محکم گرفت
خواستن حرکت کنن که با مشتی که تو صورتشون خورد به زمین خوردن و حالا جنگ اونا شروع شد و لینا صندلی رو تو سر یکی از اونا زد و یونا یقه یکیشون رو گرفت و پی در پی مشت میزد و تیکه تیکه میگفت : اره همون جیسو فرستادتون مگه نه
ولی با ضربه به سرش همشون بیهوش شدند حتی اونایی که طرف جیسو بودند ...
............................................................................
بعد از دور شدن از رزی دستاشو از دستای زنونه اون دختر بیرون کرد ادامه داد
+جنی دیوونه شدییییییی؟چتهههه؟
-: اااا ببخشید یادم رفت بود عاشقش شدی؟
+ اره اره اره روانیش شدم خوبه ؟؟ وقتی میگه اجوشی اصلا هوش و حواس برام نمیمونه میفهمی چی میگم میفهمیییی؟
-:منم روانی دکتر دکتر گفتنت هستم بعد من حق ندارم روانیت باشم ؟
حقیقت بود ..یک مثلث عشقی که دردناک بود ....تهیونگ فقط میخواست خودشو نجانت بده و جنی فقط میخواست به عشق خودش برسه
صدای موتور اون مرد تو خیابون پیچید و کلاه رو از رو سرش ورداست و تکونی به موهاش داد و ادامه داد : ولی منم عاشق خانم دکتر شدم !
دستشو از تو جیبش در اورد و تو هوا تکون داد و وجود خودشو به جنی ثابت کرد
+جعون جونگ کوک ؟؟
............................................................................
لیسا از حمام بیرون اومد به سمت سانا رفت و بوسه ای بر سر سانا زد و ادامه داد : ا سانا چطور منشی هوسوک شدی ؟
سانا سعی کرد بغضشو پنهان کنه و ادامه داد : تو عمارت خودش درس خوندم
حالا چه وقت این سوالاست هاااا ؟ نمیگی یهو کنترل خودمو از دست بدم ها ؟
لیسا تک خنده ای زد و ادامه داد : با از دست دادن کنترلت مشکلی ندارم
سانا خنده کرد اما خب نمیشد .. اونم وقتی از همه چی خبر داره
{فلش بک موقعی که وارد اتاق هوسوک شد}
با خوشحالی از اینکه دوست دخترش رو مال خودش کرده وارد اتاق شد اما هوسوک با صورت سردی باهاش رو به رو شد
+ پس لالیسا دوست دختر تو شده ؟
-: قرباااااان لطفااااا قول میدم هیچ کاری ازش سر نزنه
هوسوک با حالت عصبانی ایپد رو به دست سانا فرستاد و سانا تو هوا گرفت اما با چیزی که تو ایپد دید دیگه جونی برای وایسادن نزاشت ..
عکس های لیسا و جونگکوک توی خونه لیسا و فیلم رابطشون توی اتاق بازرسی
به زور بغضشو نگه داشت و ادامه داد : ا ا ا این فتوشاپه مگه نه ؟ هوسوک ... لطفاا
گریه هاش عمان ندادند و با زجه روی زمین نشستد و ایپد رو توی دستاش میفشرد ...
+میشه کاری به کارش نداشته باشتید ؟
من میخوام هنوز تو دامش باشم ..بزارید هر موقع خودش خواست بهم بگه لطفا
من نمیخوام ناراحتی و دلسردی اونو ببینم
تو بغلش جای قشنگی هست بزارید برای دروغ هم که شده بمونم
ووت و کامنت یادتون نره 💜
YOU ARE READING
KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)
Romanceگیتاریست قاتل رزی دختری پونزده ساله ای که در شبی به دیدن استادش میره تا باهاش گیتار کار کنه اما تو همون شب به قتل استادش متهم میشه ... کیم تهیونگ وکیل بودن رزی رو قبول میکنه و دنبال پرونده رزی رو میگیره .... genre :Enigmatic, comedy, crime, roma...