قسمت سی و سوم { عشق مواد خطرناک! }

14 1 0
                                    

با قدم های خسته به سمت عمارت مجنونش راه افتاد و با لنگ زدن بسیار  و درد شدیدی که در سرش بود به سمت اتاق هوسوک رفت..
هوسوک که در حال جمع کردن برگه های روی میزش بود با دیدن جیمین لبخندی بر روی لبش زد و جیمین هم لبخندی مقابلش زد ...جیمین لیوان ویسکی قهوه ای رنگ رو پر کرد و رو به روی هوسوک نشست و ادامه داد :هوسوکا...تو هنوز درگیر مین یونگی هستی مگه نه ؟؟
+جیمین کافیه دیگه در این باره صحبت نکن !
جیمین لیوان رو با شدت بر روی زمین انداخت و ادامه داد : کافیههههههههه من همه چی رو میدونم ...لی کانگ مو لعنتی همه چی رو بهم گفت
توی عوضی لیسا رو کشوندی اینجا ..توی عوضی با لی کانگ مو دست به یکی کردی و یونگی رو کشتی..
هوسوک با ترس و لرز فراوان به حرف های جیمین گوش میداد که صدای افتادن اسلحه ای از بیرون توجهو هر دوشون رو جلب کرد ...
لیسا در همون حال که داشت به حرف های جیمین گوش میداد اسلحه خودش از تو دستش افتاد و روی لمینت های قهوه ای رنگ عمارت سر خورد
+لیسااااااا حواست کجاست!!!!
لیسا در مقابل حرف جین دوتا دستش رو بهم چسبوند و معذرت خواهی کوچیکی زیر لب کرد ...
اما دیگه دیر بود و حالا هوسوک باید جلوی شیوع این حقیقت رو میگرفت ....دوان دوان هوسوک از پشت میزش بلند شد و در رو باز کرد و با صورت مات و محبوت شده لیسا و جین مواجه شد
+لیسا...
-: بله دادستان جین
+فرار کن..
و با قدم های بلند پله های اون عمارت رو طی میکردند و هوسوک هم با قدم های بلند و نسبتا سریع راهرو رو طی میکرد  و تا خودش رو به لیسا برسونه اما با صدای جیمین قدم هاش متوقف شدن
+اگر بکشیشون من رو از دست دادی جانگ هوسوک!
...........................................................................
تهیونگ با صورتی پف کرده و لپ های قرمزه شده اش شماره رزی رو گرفت و بدون اینکه بفهمه تماس بر قرار شده یا نه شروع به صحبت کرد
+اجوشی چیزی شده ساعت یک...
-: یااااااااااااااا پارک رزییییییییییییییییییییییییی ! من عاشق تو شدممممممم ...روانی اجوشی گفتناتمممممم ..وقتی که برای اولین بار دیدمت قلبم رو حس نمیکردم و هزاران بار بر خودم لعنت میفرستادم ...
+اجوشی مطمعنم فردا از حرفات پشیمون میشیی
-: ای بابااااا هی بهم نگو اجوشیییی من میخوام برات یک مرد باشم ..اسمم رو صدا کن..اینجوری کیم تهیونگگ
+اجوشی..
-: دارم میگم بگو تهیونگگگگ
رزی که از لحن تهیونگ و حرکت های اون پسر خنده اش گرفته بود ادامه داد : تهیونگ ...دوست دارم
با تمام دردی که به خاطر از دست دادن دوست هاش داشت ..اعترافی که عشقش بهش کرده بود تونست روز که هیچ یک زندگی رو بسازه ..
............................................................................  با قدم های سریع وارد پزشک قانونی شد و دسته گل رز های مشکی رو با تعظیمی به جنی تقدیم کرد
+من رز ابی دوست دارمم
-: ولی من رز مشکی دوست دارم ..چه ربطی داره ..
+اگر میخوای مخ بزنی باید سلیقه طرف رو در نظر بگیری نه فقط سلیقه خودت رو !
جونگکوک که نیمه مست بود ادامه داد : اوووووف من هرکاری که برات کنم تو بازم ایراد میگیری..چی میشه فقط جواب مثبت به من بدی ؟ هااا؟ بابا منم ادمم منم عاشقمممم
همانطور که جونگکوک نق میزد یهو جنی صورت پسر رو به رویش رو قاب کرد و بوسه ای سطحی بر روی لب های قرمز شده اون پسر کاشت و ادامه داد: خوبه ؟ راضی شدی ؟
+تو چت شده یهو ؟ یک بار میبوسی..یک بار لگد میزنی ها؟
جنی عطر گل های رز مشکی رو بو کرد و ادامه داد : درسته ..من اوایل کیم تهیونگ رو از دست داده بودم اما از چیزی که در زندگی داشتم بهره نمیبردم ..من قدر تو رو نمیدونستم و با تمام سختی هایی که داشت سعی کردم از نعمتی که الان در اختیارم هست استفاده کنم .... ممنونم جونگکوک ...که همیشه بهم اهمیت میدی ..

KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)Where stories live. Discover now