قسمت پنجم {بازرسی از مظنون }

24 2 0
                                    

کیم سوکجین تلفنش رو از روی پاتختی کنار میز برداشت و با چشمانی خسته و صدای خواب الود 
جواب اون شماره ناشناس رو داد
+ قربان کمک کنید....خواهش میکنم کمکم کنید ....بابام بابا...بابام بیهوشه از سرش ..از از سرش خون داره می‌ره ....
صدای لرزان رزی موهای تنش رو سیخ میکرد و این اونو میترسوند ؛رزی چرا ازاد بود ؟ رزی چرا از تو زندان صحبت نمیکرد ؟ باباش؟؟ کی‌ فرستادش خونه؟؟
افکار زیادی در ذهن دادستان جین داشت می‌گذشت و نفس نفس های رزی بیشتر اون رو سر در گم میکرد
از تخت بیرون اومد و ژاکت آبی ارنگش رو به تنش کرد و کارت بازرسیش رو برداشت  و با تمام توانش به سمت پارکینگ رفت ...
تو پارکینگ ماشین سفید رنگش رو روشن و دوربین جلوی ماشین رو خاموش کرد ...
به در خونه رزی که رسوند ..مرد تجاوز گرد با سر شکسته تو امبولانس بود .... با نفس تنگی حاصل از دویدن وارد خونه شد و بدون چون و چرا دنبال رزی گشت
-: چی شده کجاست!!!
+ قربان تو اتاقش خودشو زندانی کرده
جین با اخم های فراوان به پشت در اتاق رفت و با دست های مشت شده از نگرانی به در میکوبید در حدی که مفصل های دستش خونی شده بودند ..
+ رزی دادستان جین  هستم درو باز کن
این در لعنتی  رو باز کن
در اخر جین نفس خودش رو محکم بیرون داد و دستی روی موهای ژولیده پولیدش کشید و محکم در رو  با پاش  باز کرد ..
......................
از لبه پنجره همه چی براش کوچیک بود و فقط بعد شکسته شدن در نگاهی کوچک به دادستان جین کرد و دوباره از پنجره به پایین خیابان نگاه کرد ..شاید تموم کردن زندگیش بهترین راه برای خلاص شدن از همه این قصه ها بود
دادستان جین آروم آروم به سمت اون دختر رفت
اون مرد با دوتا دست هاش اون دختر رو توی بغلش گرفت
دختر با پرخاشگری های زیادی که کرد میخواست فرار کنه اما توان وایسادن نداشت و کیم جنی سریعا آمپول بیهوشی رو به رزی زد و دختر  برای بار دوم در دست های دادستان جین از حال رفت
دژوا ،این حسی بود که بهش دست داده بود
دادستان دختر رو  بغل کرد و به سمت امبولانس دومی برد ؛
وارد امبولانس اون مرد شده و اقای دکتر تو امبولانس گفت : زندست نگران نباشید ولی فعلا تو کما هست ....
جین دوتا دستاشو تو موهاش کرد و چندبار تکون داد ،رسما بابای خودشو کشته بود ؛
با عصبانیت سوار ماشینش شد و به سمت خونه لیسا راه افتاد
تو راه تمام تلاشش رو میکرد تا با لیسا تماس بر قرار کنه اما گوشی لیسا خاموش بود ؛
صدها باز زنگ اون خونه لعنتی رو زد و در اخر لیسا رو با لباس خواب و چشم بند نصفه نیمه دید
+ چه خبرته ساعت سه صبحه من دوست دخترت نیستم!!
جین شونشو هدف قرار گرفت و  کناز زد و وارد خونه شد .
لیسا چشاشو در حدقه چرخوند و چراغ های خونرو روشن کرد و روی مبل روبه روی جین نشست .
+خب میشنوم
-: تو فرستادیش بره خونه مگه نه ؟
+: نکنه به اون قاتل 15 ساله اعتماد داری؟
-: لعنت بهش واقعا تو فرستادیش بره خونه ؟ خونه ای که توش بهش تجاوز میشه ؟
لیسا چشم بندشو به ناکجا اباد پرت کرد و لیوان ویسکی که از دیشب رو میز بود رو برداشت تا جرعه ای بنوشه و بعد    روی میز گذاشت  و گفت : کیم سوکجین به خودت بیا!!!! حواست هست چیکار داری میکنی؟؟
اون ترس تجاوز داره !!پرخاشگره ! نمونش همین امشب که زده باباشو تو کما برده ؛
اگر حرکت یونگی رو هم شروع یک تجاوز دیده باشه چی ؟
یادت نره کیم سوکجین تو یک دادستانی بر علیه اون دختر باید مدرک جمع کنی ..تو طرف دولتی و من مسعول این پرونده
فردا بازرسی شروع میشه و اول از همه با اون دختر باید شروع کنم ،اون باید قبول کنه ؛اون یک کاری با اون مرتیکه کرده .
.............................................................
موهاشو بالای سرش بست و وارد اتاق بازرسی شد
لیوان ایس کافیشو کنار دستش گذاشت و اسم و اسامی مظنونین رو در طرف اونور میز
+: خانم شروع کنیم ؟
-:پارک جیمین زندست ؟
+: بله خانم همانطور که درخواست دادیم شکنجه شده و صورتش هم همانطور که خواستید در آوردیم اینم تصویرش دوربین مدار بسته سلولش
-ممنون کارتون خوب بود
...........................

این شگرده یک بازرس بود مهم ترین اشیا مظنون اصلی  رو نگه دار تا به حرف بیاد . و گران بها ترین اشیا رزی قطعا برادرش بود ؛این همونو میخواست
به صورت کبود اون مرد نگاه کرد و صفحه لب تاب رو  پس زد
-: با نفر اول پارک رزی شروع کنیم

اون دختر با موهای شونه شده و بسته شده  و دست هایی که قفل و زنجیر بهشون بود وارد اتاق شد ...
اتاقی تاریک و برحوط بود ..فقط صورت لیسا و در مقابلش صورت رزی معلوم بود و یک لامپ سفید رنگ کوچک بالای میز بود و فقط فضای میز رو روشن میکرد  ...چندتا ورق سر پاسور روی میز بود
لیسا اول تو چشم های طرف مقابل نگاه کرد و بعد به حرف اومد و گفت : قرصی که آجوشی تهیونگ بهت داد رو یادته ؟
رزی با سر تایید و کرد و لیسا گفت : اجوشی تهیونگ خیلی با ادبه روش نشد بهش بگه اما من بهت میگم ... از پدرت حامله ای! با دستاش روی میز زد و به صورت اون دختر نزدیک شد و گفت  : چه حسی داره یک بچه نجس از یک مرد نجس داشته باشی ؟
رزی چشماشو محکم بست و باز کرد و نمیدوست چی باید بگه،
و این ضربه دوم لیسا برای به حرف اومدن رزی بود ضربه ای که رزی رو خرد و خاکشیر کرد و نه تنها به حرف نیاوردش بلکه بدتر ساکتش هم کرد
.........................
خبببب اینم قسمت پنج چطور بود دوست داشتید؟؟😎 انقدر برام سخت بود نوشتن این قسمت نمی‌دونم چرا مخصوصا  موقع بازرسی لیسا و رزی 🗿🤣
به هرحال امیدوارم دوست داشته باشید🌚💅

KILLER GUITARIST 🎸 (Complete)Where stories live. Discover now