🎵:Munn- the reason I hate home
جیمین از ساختمون ُپست بیرون اومد و یونگی با بستنی یخی ازش استقبال کرد.
لیمو طعم مورد علاقه ی جیمین بود.
شیفته ی رنگ زرد بود اما دلیل علاقه اش به طعم لیمو رنگش نبود و همیشه به نامجونی که سر به سرش میذاشت میگفت که زرد بودن لیمو اتفاقیه.
بعد از ارسال اون نامه، جیمین آزادانه تر رکاب میزد و از کوچه و خیابون های اون شهر نسبتا بزرگ ساحلی رد میشد و زیر نور ملایم پاییزی لبخند میزد.
یونگی فکر میکرد دلیل عوض شدن حال و هوای دوستش دوچرخه سواری و گردش تو شهر و دور شدن از دهکده ی کوچیکیه که همیشه دنبال راهی برای فرار ازش میگرده.
پس به خودش قول داد که جیمینی عزیزش رو بیشتر به اینجا بیاره و با خواهرش یونا مهربون تر باشه تا بتونه دوچرخهاش رو برای جیمینی قرض بگیره.
اما دلیل احساس سبکی جیمین چیزی بیشتر از همه ی اینا بود.
جیمین بعد از پنج هفته و چهار روز تونسته بود کلمات سنگین درونش رو بیرون بریزه.
حالا دیگه جیمین مسئول حمل کردن اون کلمات نبود و از اینجا به بعد مسئولیتش رو به کاغذ و نامه و پاکت نامه سپرده بود.
یونگی از جیمین سبقت گرفت و با خنده براش ابرو بالا انداخت.
جیمین خندید و فرمون رو محکم تر نگه داشت تا تند تر رکاب بزنه و از یونگی سبقت بگیره اما در لحظه تصمیمش رو عوض کرد.
سرعتش رو کم کرد و پیچید تو جاده ای با شیپ تند که به اسکله ختم میشد و بدون اینکه رکاب بزنه تو مسیر جاده با دوچرخه روی جاده سُر خورد و هوووو کشید.
یونگی به این فکر کرد که جیمین تا حالا متوجه این شده که چقدر روحیش قویه؟ چطور بعد از اون اتفاقی که با دوچرخه براش افتاد بازم به چرخ و فرمون و لحظات پیش روش اعتماد میکنه و از جاده هایی با شیب تند رد میشه؟
دسته ای از مرغ های ساحلی با نزدیک شدن جیمین به پرواز در اومدن و از زاویه دید یونگی، جیمین شعبده بازی بود که بین بال زدن و بلند شدن تعداد زیادی پرنده گم شده بود.
یک ماه گذشت و جیمین بالاخره قبول کرد که تهیونگ واقعا قرار نیست جوابی به نامه آخرش بده.
انگار که تهیونگ برای جواب دادن به سوال جیمین سال ها زمان لازم داشت.
______________________
سلام ^^
حالتون چطوره؟
من که خواب و بیدارم ولی بخاطر اینکه به یکیتون گفته بودم فردا آپ میکنم اینجام.
اگه هربار به یکی قول آپ بدم فکر کنم زودتر جلو بریم :))
چون میدونید من التیام رو تقریبا یکسال پیش نوشتم و 80 درصد پارت ها نوشته اولیه رو دارن.این چند روز داشتم به این فکر میکردم که کسایی که تا حالا تو ناشناس یا همینجا برام از التیام گفتن چقدر همشون زیبا بودن :))
شماها برای من به زیبایی لبخند جیمین موقع دوچرخه سواری و زیبایی وجدِ چشم های تهیونگ وقتی به گل های صحرایی نگاه میکنه هستید🤍
YOU ARE READING
Heal
Fanfiction[از لحظه ای که عاشقت بشم ساعت شنی برعکس میشه؛ ریختن دونه های شن جای انتظارِ دوست داشته شدن، خبر از جدایی میده.] التیام: بهم آوردن شکستگی و شکافتگی؛ مرمت کردن یا مرمت یافتن چیزی شکسته.