~ بیست و نُه

108 47 9
                                    

🎶: Piano in the sky _ Winona oak

"باشه تهیونگ من میرم بیرون تا تنها با جیمین حرف بزنی اما در رو کامل نمی‌بندم و پشت در ایستادم. بابت نگرانیم ازم ناراحت نشو."

تهیونگ چشم خیسشو مالید. موهای مشکی و آشفته‌ش با تکون دادن سرش تکون خوردن.

تعظیم کرد و درحالیکه جلوی لرزش صداش رو میگرفت زمزمه کرد: "ممنونم"

میچا از اتاق بیرون رفت.

پسر به محض اینکه تو اتاق با جیمین تنها شد دستشو به دست پسر رسوند و انگشتاش بین انگشتای جیمین قفل شدن.

بدون اینکه متوجه باشه دست دیگه‌اش روی قلبش قرار گرفت.

با نوک انگشتش پشت دست جیمین رو نوازش کرد.

دقایقی رو همینطور بدون هیچ حرفی تو اتاق ایستاد و به صورت و چشم های بسته جیمین نگاه کرد.

"جیمین، تو دوباره چشمهات رو باز میکنی عزیزکم.

دوباره بلند میشی.

زخمت خوب میشه و میتونی سوار دوچرخه بشی.

میتونی دوباره درحالیکه که محو آسمون شدی به کلمات شعر جدیدت فکر کنی.

ماریا رو نوازش میکنی و احتمالا با پدرت برای ادامه زندگیت میجنگی.

جیمین تو بلند میشی و دوباره وقتی داری از لیمو حرف میزنی چشمهات هلالی میشن اما من شاید دیگه نتونم چشمهای خندونت رو ببینم.

من طاقت از دست دادنت رو ندارم عزیزم.

باید قبل از اینکه بدستت بیارم از اینجا برم.

باید قبل از اینکه سهم بیشتری از قلبم رو بهت بدم برم.

جیمین، من نمی‌خوام عاشقت بشم."

HealDonde viven las historias. Descúbrelo ahora