پارت ششم:
"하늘이 반쯤 죽은 달을 겨안는다."
آسمان ماه نیمه جان را به آغوش میکشد.
آسمون صاف اون روز حرف زیادی برای گفتن نداشت. هیونجین نه میتونست ابری ببینه و نه نسیمی احساس میکرد. در عوض، ماه هم گوشهای از اون سقف یکدست آبی رنگ به چشم میاومد. شاید زیاد این اتفاق نمیافتاد که بخشی از ماه همزمان با خورشید درخشان ظهر درحال تابیدن به زمین باشه و توجه هیونجین رو به خودش جلب کنه.نگاهش رو پایین انداخت تا چینهای اطراف چشمهاش رو از بین ببره. برگهای نارنجی رنگ روی زمین درخشش آزاردهندهای نداشتن اما تغییر فصل رو یادآوری میکردن.
قرار بود توی کلاس ظهر اون روز شرکت نکنه تا بتونه به بهونهی گرفتن جزوه از سو چانگبین کمی بهش نزدیک بشه اما، نه تونست تا بعد از ظهر بخوابه و نه خونهی خالیشون به تنهایی قابل تحمل بود.
و حالا هیونجین اونجا بود؛ بیست دقیقه بعد از شروع کلاس، روی نیمکت محوطهی سبز مقابل دانشکده.
عینک بدون شیشهش رو روی چشمهاش مرتب کرد و لبهاش رو جلو داد. شاید باید با تاخیر وارد کلاس میشد... همین برای گرفتن جزوه کافی نبود؟
گوشیش رو برای تایپ کردن پیامی برای نزدیکترین دوستش از جیبش بیرون کشید.
"سو چانگبین اونجاست؟"
هرچند احتمال اینکه مینهو سر کلاس پیامهاش رو چک کنه از وسط ظهر دیدن ماه هم کمتر به نظر میرسید.برای یک ساعت و نیم دیگه، توییتر رو برای وقت گذرونی انتخاب کرد. علاقهای به سیاست نداشت و اهمیتی هم به اینکه کی قراره توی انتخابات آینده به عنوان رئيس جمهور انتخاب بشه نمیداد اما حوصلهش انقدر سر رفته بود که بحث طرفداران اون دو حزب رو تا آخرین جمله خوند. بعد از اون عکسهای آخرین کنسرت بیتیاس رو هم توی فن پیج طرفدارانشون بررسی کرد و حتی نگاهی به نقد تمام فیلمهای روی پردهی سینما انداخت تا اگه روزی خواست با دوستانش به سینما بره برای انتخاب فیلمی که دوست داره ببینه به زحمت نیفته.
بعد از دیدن چند نقاشی از قصرها و دروازههای قدیمی شهر، وقتی داشت کاکائوتاکش رو که پیام جدید زیادی هم نداشت چک میکرد؛ دستی روی شونهش نشست.
– تو مگه الان نباید سر کلاس باشی؟به سمت چانی که پشت نیمکت و بالای سرش ایستاده بود برگشت. احتمالا کلاسش زودتر از کلاس هیونجین تموم شده بود. لبخندی زد و به تیشرت مشکی توی تن مرد که عضلاتش رو به وضوح به نمایش گذاشته بود اشاره کرد.
– سردت نمیشه؟ هوا خنک شده.
YOU ARE READING
𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘨𝘑𝘪𝘯]
Fanfiction[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅] ▪︎ هپیلس ماجرای افرادیه که برای شاد بودن، باید از سد مشکلات گوناگونی عبور کنن و در راس اونها سو چانگبین، حتی بعد از گذر از تمام آسیبها و سختیها هم شادی رو در انتظار خودش نمیبینه. [ -عاری از شادی و خوشبختی ] ─𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆𝒔:...