─Part 37;

28 8 0
                                    

پارت سی و هفتم:
" 겨울이 ، 지난 후에도 다음 겨울은 어느 때보다 추워질 것이다."
حتی پس از به پایان رسیدن این زمستان طولانی، زمستان بعد باز هم سخت تر از همیشه پیش خواهد آمد.

روز سردی بود و سفیدی تمام شهر رو در بر می‌گرفت. برف بعد از ساعت‌ها بارش بالاخره متوقف شده بود و مردم جنب و جوش فعالیت‌های آخر سال رو از سر می‌گرفتن.

پاکت‌ها و بسته‌های توی دست جیسونگ به حدی سنگین بودن که مجبور شده بود بعد از بستن در با پاش، اون‌ها رو روی زمین بذاره تا کفش‌هاش رو دربیاره.

لبخند بزرگی لب‌هاش رو می‌پوشوند؛ اون سال قرار بود سال نوی آرومی رو همراه مادرش بگذرونه. دیدن جفت کفش کهنه‌ی روی جاکفشی اما لبخند رو به تدریج از روی صورتش محو کرد.

زمانی که مادرش با نگرانی توی چارچوب انتهای راهرو ظاهر شد، لب‌های از هم فاصله‌ی گرفته‌ی جیسونگ هیچ انحنایی نداشتن. ابروهاش به هم نزدیک شدن و با چشم‌هایی که خواهش می‌کرد افکارش درست نباشن به زن میانسال خیره شد.

      – جیسونگ، اومدی؟
سعی کرد لبخند بزنه اما لبخندش هیچ حس مثبتی به پسرش نمی‌داد. جیسونگ سر جاش منجمد شده بود.
      – بیا تو. پدرت هم اومده...

بعد از ثانیه‌ای مکث، صدای تک خنده‌ی جیسونگ تا گوش‌های مردی که توی هال نشسته بود هم رسید.
      – داری... باهام شوخی می‌کنی؟ پدرم؟!

مادرش دست‌هاش رو توی هم قفل کرد و لبش رو گزید.
      – برف میاد جیسونگ... هوا سرد شده. نمی‌تونیم از خونه‌ی خودش بیرونش کنیم.

اخم حالا جای خنده‌ی بی معناش رو می‌گرفت.
      – مامان... تو... چی داری میگی؟ یادت رفته باهات چیکار کرد؟ یادت رفته باهامون چیکار کرد؟
صداش به حدی که پلک‌های مادرش روی هم بنشینه بلند شده بود.

      – فقط... دلم براش می‌سوزه...

با شنیدن اون صدای پر از رنج، حالا پرده‌ای براق مقابل چشم‌های جیسونگ کشیده می‌شد.
      – دلت برای من نمی‌سوزه؟...

پرسید و چشم‌های خیس زن مقابلش به چهره‌ی درمونده‌ش خیره شد.
      – دیگه کاری باهات نداره پسرم... دیگه اذیتمون نمی‌کنه.

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘨𝘑𝘪𝘯]Where stories live. Discover now