پارت چهل و یکم:
" 때로는 진실을 드러내는 것이 거짓말뿐이다."
گاهی یک دروغ تمام چیزیست که حقیقت را آشکار میسازد.روزها سردتر از همیشه پشت سر گذاشته میشد و شبها تنهایی رو با تک تک ذرات کریستالی برفی که فرود میاومد یادآوری میکرد. ابرها آسمونی رو که از همیشه به زمین نزدیکتر بود میپوشوندن و هر از گاهی هم که خورشید اجازهی خودنمایی پیدا میکرد، گرماش جون رسیدن به آدمها رو نداشت.
امتحانات دانشگاه بدون هیچ اتفاق بزرگ یا عجیبی برگزار میشد و سکوتی که به نظر میرسید منشاش مطالعه برای آزمونهای آخر ترم باشه همه جا در جریان بود.
قدمهای کند مینهو و هیونجین بالاخره بعد از آزمون اون روزشون به سمت یکی از رستورانهای خیابون دانشگاه برداشته میشد و نگاهشون از پیادهروی تقریبا سفیدپوش فاصله نمیگرفت.
هیونجین میتونست صدای شکستن ذرات برف زیر چکمههای مشکی رنگش رو بشنوه. اون مدت، از زمانی که امتحاناتشون شروع شده بود، سعی کرده بود هیچ حرفی از چان به زبون نیاره و البته که مینهو هم چیزی نمیپرسید.
بعد از اون روز بالاخره فقط یک آزمون براشون باقی میموند و حالا حتی توی مغازههای کنار خیابون هم تم کریسمس به چشم میخورد.
ورود مینهو و هیونجین به رستورانی که دیوارهای چوبیش با رنگهای قرمز و سبز ترکیب شده بود صدای آویز بالای در رو به صدا درآورد و یکی از پیشخدمتها رو به سمت اون دو نفر کشوند.
بعد از راهنمایی پیشخدمت، اون لحظه هر دو پشت اون میز گرد چوبی رو به روی هم نشسته بودن و نگاه مینهو از پنجرهای که حالا برچسبهای قرمز رنگ روش کهنهتر از قبل به نظر میرسید به آسمون نیمهابری خیره بود.
– جامپونگ بخوریم؟هیونجین در جواب مینهو سری تکون داد.
– صبر کنیم جیسونگ هم برسه بعد سفارش بدیم. اما تو حالت خوبه؟و صورت مینهو با ابروهای بالا رفته به سمت بهترین دوستش چرخید.
– چطور؟نگاه هیونجین روی میز برگشت.
– خیلی ساکتی، واسه همین پرسیدم.– خوبم. اگه منظورت جدایی از چانه، باید بگم واقعا خوبم هیون. دارم خوب زندگی میکنم.
هیونجین واقعا انتظار نداشت مینهو به چان اشاره کنه و بیشتر از اون، انتظار نداشت مینهو بتونه بدون اون مرد خوب زندگی کنه. انگشتهاش رو توی هم گره کرد و لبهاش رو جلو داد.
– فکر میکردم عاشقشی.
YOU ARE READING
𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘨𝘑𝘪𝘯]
Fanfiction[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅] ▪︎ هپیلس ماجرای افرادیه که برای شاد بودن، باید از سد مشکلات گوناگونی عبور کنن و در راس اونها سو چانگبین، حتی بعد از گذر از تمام آسیبها و سختیها هم شادی رو در انتظار خودش نمیبینه. [ -عاری از شادی و خوشبختی ] ─𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆𝒔:...