─Part 34;

24 9 0
                                    

پارت سی و چهارم:
"춥고 깊은 밤에는, 숲의 요정은 자신의 날개를 불이 꺼지지 않게 연료로 사용했다."
در اعماق شبی سرد، پری جنگل بال‌هایش را هیزم آتشی کرد که رو به خاموشی بود.    

اون شب بالاخره همه چیز توی ذهن هیونجین نظم گرفته بود. وقتی اون جرقه‌ی روشن توی ذهنش زده شد، هیونجین به سرعت رو به چانگبینی که روی تختش نشسته بود قرار گرفت و هیجان توی چهره‌ش، ابروهای اون مرد رو به هم نزدیک‌تر کرد. حدس اینکه مرد مورد علاقه‌ش سردرد گرفته براش کاری نداشت. لب‌هاش رو روی هم کشید و جمله‌ش رو طور دیگه‌ای تکرار کرد؛ هیجان بهش اجازه نمی‌داد همونطور خیره به چشم‌های سردرگم اما عصبی چانگبین باقی بمونه.
– فکر می‌کنم راه حل سردردت رو پیدا کردم چانگبین.

شنیدن دوباره‌ی اون جمله باعث شد سر چانگبین باز هم تیر بکشه. نگاهی که بین چشم‌های مشتاق و زیبای هیونجین می‌چرخید خاموش شد و پلک‌هاش از درد روی هم نشست. حتی احتمال اینکه بتونه بخنده، بتونه از اون درد خلاص بشه و کنار هیونجینش بمونه... درد رو حاکم جمجمه‌ش می‌کرد.
– هیونجین...

سرش رو از درد گرفت و دست زخمی هیونجین هم به سرعت روی دستش نشست تا نوازشش کنه.
– چانگبین... دردت گرفت؟

مرد بزرگتر بزاقش رو فرو داد. حس نوازش دست هیونجین روی دستش هم حالا سردردش رو شدت می‌داد. اما واقعا... راه حلی وجود داشت؟

هیونجین خودش رو جلو کشید و دست‌هاش رو دور چانگبین حلقه کرد. حالا شونه‌های پهن اون مرد به همراه دستش توی حلقه‌ی دست‌های هیونجین گیر افتاده بودن و پسرک پشت موهای مواجش رو نوازش می‌کرد. احتمال اینکه چانگبین از راه حلش استقبال نکنه زیاد بود و احتمالا همین سردردی رو که باعث درد قلب هیونجین می‌شد آروم می‌کرد پس به سرعت افکارش رو به زبون آورد.
– وقتی من آسیب می‌بینم دردی نداری. باید خودت این کار رو بکنی. باید بهم آسیب بزنی و بعد من می‌بوسمت.

و درد چانگبین بلافاصله فروکش کرد. با ابروهای در هم گره خورده چند بار پلک زد و سیب گلوش تکونی خورد. هیونجین فکر کرده بود اون می‌تونه بهش آسیب بزنه و حتی اگه بتونه، این کار رو می‌کنه؟
– می‌دونی که همچین کاری نمی‌کنم عزیزم.

لحنش آروم و عادی بود و همین باعث شد هیونجین از آغوش مورد علاقه‌ش عقب بکشه تا چهره‌ی چانگبین رو ببینه.
– اما به نظر، این تنها راه حله.

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘨𝘑𝘪𝘯]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن