─Part 10;

91 31 14
                                    

پارت دهم:

" 없이 밀려오는 바다의 물결은 해안의 따뜻함에 안길 비로소 진정될 것이다."
امواج پریشان اقیانوس، تنها زمانی که توسط گرمای ساحل به آغوش کشیده شوند آرام خواهند گرفت.


وقتی به آپارتمانی که چان در اون ساکن بود رسیدن، قطرات درشت و سنگین بارون به سرعت به زمین برخورد می‌کرد. صدای نفس‌های سردشون زمانی که توی آسانسور بودن بلند شده بود و بعد وقتی مقابل در خونه‌ی دوستشون قرار گرفتن، به خاطر سر و صدای زیادشون، توجه بعضی از همسایه‌ها هم بهشون جلب شد.

چند دقیقه‌ای طول کشیده بود تا چان بالاخره در رو به روشون باز کنه و تیشرت سفید رنگ نامرتب و موهای فر شده‌ی به‌هم‌ریخته‌ش، در کنار بوی الکلی که ازش به مشام می‌رسید، دلیل تاخیرش رو به وضوح بیان می‌کرد.

اولین واکنشش، زمانی که نگاهش روی مینهو و هیونجین متعجب نشست لبخندی بی‌حال اما صادقانه بود و بعد از اون، چند لحظه بیشتر طول نکشیده بود تا با قدم‌های نامتعادل از جلوی در کنار بره و روی کاناپه برگرده.

قوطی‌ها و بطری‌های خالی رها شده روی پارکت‌های کف سالن، این بار به تمام ریخت و پاش‌هایی که اون دو نفر هر بار توی خونه‌ی چان می‌دیدن اضافه شده بود و همین نشون می‌داد چرا قبل از شروع هر مکالمه‌ای، مرد روی کاناپه به دنیای خواب کشیده شده. هرچند این مینهو بود که با قرار گرفتن بالای سر چان جمله‌ی "خوابیده." رو زمزمه کرد؛ هیونجین بيشتر حدس می‌زد اون به خاطر مستی زیاد از هوش رفته باشه.

تمام چند ساعت بعدی، هیونجین و مینهو تا جایی که می‌تونستن به مرتب کردن اون خونه مشغول شدن و بعد از اون با توجه به این موضوع که به نظر نمی‌رسید چانی که احتمالا تمام شب قبل رو بیدار بوده به این زودی‌ها بیدار بشه، هیونجین دو نفر دیگه رو اونجا تنها گذاشت. به هرحال طبق اصرارهای مینهو، باید برای ارائه‌ی روز بعدش هم وقت می‌ذاشت.

بعد از اینکه هیونجین خونه‌ی چان رو ترک کرد، مینهو برای دقایقی طولانی روی مبل کنار کاناپه نشست و سعی کرد بخشی از کتاب مربوط به کلاسی که از دست داده بود رو بخونه اما تمرکز کردن آسون نبود.

و بالاخره بعد از اون روز تاریک، لحظه‌ای که شب کاملا روی شهر سایه انداخته بود؛ کنار سر چان، روی زمین زانو زد و بعد از مرتب کردن پتوی مسافرتی روی بدنش نگاهش رو به چشم‌های بسته‌ش دوخت. فهمیدن اینکه موضوع مهمی هنوز ذهن چان رو آزار می‌ده براش کاری نداشت و همین برای اینکه دست مینهو به سمت پیشونی اون مرد حرکت کنه کافی به نظر می‌رسید.

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘨𝘑𝘪𝘯]Where stories live. Discover now