─Part 21;

68 34 69
                                    

پارت بیست و یکم:
"다른 속에서 자라는 깊은 ."
رویایی که درون رویایی دیگر می‌روید.

سنگینی ابرهای روشن، آسمون رو پر کرده بود و باد ملایم اما سردی امواج دریا رو به حرکت وا می‌داشت.

قایقی متوسط و سفید رنگ در حالی بین اون موج‌های آشفته حرکت می‌کرد و کنارشون می‌زد که چند نفری  روی اون ایستاده و به منظره‌ی مقابلشون خیره شده بودن. دریا رنگ ابرها رو انعکاس می‌داد و تا چشم کار می‌کرد چیزی جز آسمون دیده نمی‌شد.

      – اگه نمی‌اومدی احساس تنهایی می‌کردم.

مینهو به سمت جیسونگی برگشت که باد چتری‌های قهوه‌ای و نیمه بلندش رو به بازی گرفته بود. فکر نمی‌کرد حضورش برای جیسونگ اهمیتی داشته باشه اما اون جمله چیز دیگه‌ای می‌گفت.
      – پس خوب شد که اومدم.

جیسونگ با لب‌هایی که به زیبایی کش اومده بودن سر تکون داد و نگاه مینهو روی لبخندش چرخید.
      – اما فکر می‌کردم با مین‌جونگ و جین‌سه دوستی.

چشم‌های جیسونگ کمی بازتر شدن و نگاهش بار دیگه به سمت دریا برگشت.
      – دوستیم اما اونقدر بهشون نزدیک نیستم که از کنارشون بودن آرامش بگیرم.

مینهو سرش رو تکون داد و دو طرف کاپشنی رو که چان به اجبار از روی ژاکتش تنش کرده بود به هم نزدیک‌تر کرد. سرما روی دریا بیشتر احساس می‌شد اما اینکه جیسونگ می‌گفت کنارش آرامش داره قلبش رو گرم می‌کرد.
      – خوشحالم که وقتی من اینجام آرومی.

و بعد از اون جمله، سرخی گونه‌های جیسونگ دیگه به خاطر سرما نبود.

مینهو برای لحظاتی به منظره‌ی مورد علاقه‌ش خیره شد و جیسونگ درحالی که دست‌هاش رو روی نرده‌های سفید دور قایق گذاشته بود به دقایق قبلی و بحث بین مینهو و چان فکر کرد.
      – چان گفت چون دریا رو دوست داری آوردتمون اینجا درسته؟ گفت اگه باهاش تو ساحل بمونی کل زحماتش هدر میره.

صدای تک‌خنده‌ی کوچیکی از سمت مینهو بلند شد.
      – درسته. اون مرد مهربونیه.

حالا جیسونگ بود که به نیمرخ خندون مینهو خیره می‌شد.
      – با همه همینقدر مهربونه؟

لبخند مینهو به تدریج از روی لب‌هاش فاصله گرفت. ممکن بود جیسونگ چیزی فهمیده باشه؟

به سمت مرد کنارش برگشت و جیسونگ فقط تونست چند بار پلک بزنه. به نظر می‌رسید سوال اشتباهی پرسیده.
      – منظورم اینه که...

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘨𝘑𝘪𝘯]Where stories live. Discover now