پارت بیستم:
"이런 깊은 꿈이 즐거울수록 잠에서 깨기 힘들 것이다."
هرچه این رویای عمیق خوشایندتر باشد، بیداری از آن دشوارتر خواهد بود.ابرها به تدریج توی آسمون کشیده میشدن و سایهی اونها سرما رو اون اطراف محبوس میکرد.
درحالی که صدای امواج دریا هنوز توی گوشهاشون بود، روز آخر مسافرت کوتاهشون رو توی اون ساحل خلوت میگذروندن.
مقابل جنگلی پر از درخت سرو و کمی با فاصله از شنهای نرم نزدیک دریا، روی تپهای کنار جایی که کمپرها پشت هم پارک شده بود، صبحانه و ناهارشون رو یکجا خورده بودن و حالا هر چند نفر همراه هم، برای گشت زنی توی دریا آماده میشدن.
چانگبین اون روز تماما درد کشیده بود... فقط دیدن هیونجین هم میتونست درد رو توی تمام وجودش پخش کنه و توجه گاه و بیگاهش، زمانهایی که نزدیکش میشد تا حالش رو بپرسه و چشمهای نگرانش وقتی از دور به چهرهی درهم چانگبین خیره میشد همه چیز رو بدتر میکرد.
هرچند بالاخره زمانی که ناامیدی از داشتن هیونجین به وجودش غلبه کرد تونسته بود همراه با درد قابل تحملی، برای لحظاتی روی یکی از صندلیهای چوبی اون بیرون و پشت به کمپرها بنشینه و منتظر بمونه تا پیول برای رفتن به سمت اسکلهی قایقها آماده بشه.
تصمیمش رو گرفته بود. روی قایق، وقتی با دوست دخترش تنها شد، بهش میگفت که دیگه نمیتونه اون رابطه رو ادامه بده. شرمندگی اینکه باید به پیول اعتراف میکرد شخص دیگهای رو دوست داره و به احساساتش آسیب میزد هم از دلایلی بود که توی کمتر شدن سردردش تاثیر مثبت داشت.
هیونجین از پنجرهی کوچیک اولین ماشین کمپر، بیرون و جایی رو که نیمرخ چانگبین تا حدی دیده میشد نگاه میکرد. گره کوچیکی بین ابروهای مرد مورد علاقهش ایجاد شده بود و لبهای باریکش به هم چسبیده بودن. به نظر میرسید اون مرد عمیقا به چیزی فکر میکنه اما درد ساعات پیش توی چهرهش احساس نمیشد. نگرانیش برای چانگبین، هر لحظه بیشتر از قبل دنیای هیونجین رو احاطه میکرد. به نظر میرسید مشکلش جدیه و هیونجینی که تا به حال هیچکس رو به اون اندازه دوست نداشت، قطعا قرار بود بعد از دونستن اون موضوع، خودش از تکههای قلب شکستهش مراقبت کنه.
– اگه انقدر دلت براش تنگ شده فقط برو پیشش.به سمت مینهو برگشت و پلکی زد.
– منظورت چیه؟چانی که روی نیمکت رو به روی هیونجین نشسته بود به آرومی خندید.
– میدونی چند دقیقهست که بهش خیره شدی؟ به نظر منم بهتره فقط بری پیشش.
YOU ARE READING
𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘨𝘑𝘪𝘯]
Fanfiction[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅] ▪︎ هپیلس ماجرای افرادیه که برای شاد بودن، باید از سد مشکلات گوناگونی عبور کنن و در راس اونها سو چانگبین، حتی بعد از گذر از تمام آسیبها و سختیها هم شادی رو در انتظار خودش نمیبینه. [ -عاری از شادی و خوشبختی ] ─𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆𝒔:...