پارت بیست و هفتم:
"바다 속 깊은 곳으로 떨어지는 동안, 완전히 캄캄하기 전에, 그의 심장의 붉은 색에서 녹색 식물이 자라났다."
حین سقوط به اعماق دریا و قبل از سیاهی مطلق، گیاهی سبز از سرخی قلبش رویید.بارون انگار پا گرفته بود و روی زمین میدوید. اون خیابون فرعی هر از گاهی با نور ماشینهای عبوری روشن میشد و صدایی جز صدای برخورد چرخهاشون با آسفالت خیس خیابون به گوش نمیرسید.
چان کنار در ورودی مجتمعی که حدودا اواسط خیابون قرار داشت ایستاده و دستهاش رو توی جیب ژاکتش جا داده بود. سعی کرده بود کاملا نزدیک دیوار بایسته تا از بارون در امان بمونه اما قطرات آب روی موهاش نشون میداد خیلی هم موفق نبوده.
چند دقیقهی پیش به مینهو پیام داده و گفته بود دم اون مجتمع منتظرشه؛ نمیخواست ناگهانی جلوش سبز بشه و معشوقش رو بترسونه. و حالا بالاخره زمانی بود که مینهو باید از خونهی شاگردش بیرون میاومد.
درحالی که دستبند توی جیبش رو به عنوان جایگزینی برای دست مینهو لمس میکرد، نگاهش رو به سمت آسمون تاریکی که دست از باریدن نمیکشید چرخوند. شاید اون ابرها هم معشوقی داشتن که عاشقشون نبود؟
– اینجایی؟
به سمت مینهویی چرخید که بین در اتوماتیک و شیشهای اون مجتمع ایستاده بود و نگاهش میکرد.
لبخند ناخوداگاهش از دیدن مینهو، باعث شد فرد مقابلش هم لبخند بزنه. مینهو واقعا دلتنگ اون مرد با اون لبخند صادقانه بود. شخص مقابلش اون روزها دیگه مثل قبل رفتار نمیکرد.
– فکر نمیکردم بیای دنبالم.چان بالاخره دست از چرخوندن نگاهش روی صورت مینهو برداشت و لبخندش رو خورد.
– در حقیقت یه اتفاقی افتاده.
به هرحال این که دیگه نباید عشقش رو ابراز میکرد رو فراموش نکرده بود.مینهو دو پلهی ورودی رو پایین اومد تا کنار چان قرار بگیره.
– چی شده؟
نگرانی توی صداش احساس میشد.و چان به سرعت دستهاش رو بالای سر مینهو گرفت تا از خیس شدنش جلوگیری کنه.
– تو برگرد تو لابی. فکر کنم باید تاکسی بگیرم.مینهو پلکی زد و نگاهش رو بین چهرهی چان و دستهاش چرخوند. چند ثانیهی بعد چترش رو از کولهش بیرون کشیده و بالای سر هر دوشون گرفته بود.
– فکر کردم ماشین آوردی.
YOU ARE READING
𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘨𝘑𝘪𝘯]
Fanfiction[𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅] ▪︎ هپیلس ماجرای افرادیه که برای شاد بودن، باید از سد مشکلات گوناگونی عبور کنن و در راس اونها سو چانگبین، حتی بعد از گذر از تمام آسیبها و سختیها هم شادی رو در انتظار خودش نمیبینه. [ -عاری از شادی و خوشبختی ] ─𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆𝒔:...