روی تخت دراز کشید و موبایلش رو از روی میز برداشت.نگاهی به پیامایی که از طرف میونگ سو اومده بود انداخت و بدون اینکه بخونتشون همه رو حذف کرد!
یک هفته ای میشد که دیگه نه با میونگ سو تماسی داشت و نه به دیدنش رفته بود.
انگار کم کم داشت اونو از زندگیش حذف میکرد و دیگه چشماشو به روی همه چیز باز میکرد.
توی این مدت مدام به حرفای پدرش و عمش فکر میکرد و هر بار صدای عمش که اون حرفا رو بهش زد توی گوشش میپیچید.
وقتی از فکر در اومد دید تو همین حین که توی فکر بوده رفته توی صفحه ی اینستاگرام جیمین.
نگاهی به عکسایی که گذاشته بود انداخت و یکی یکی بررسیشون کرد.
با دیدن تاریخشون فهمید همین یکی دو هفته ی اخیر آپلودشون کرده و توی بعضیاشم مشخص بود کسی که کنارشه رو کات کرده تا کسی نفهمه کیه.
_انگار با اون بوزینه خیلی بهت خوش میگذره پسر عمه
کمی مکث کرد و بعد با خودش گفت:
_من چه مرگمه؟
حسادت!
خودش سعی میکرد که انکارش کنه ولی فایده نداشت.
کاملا واضح بود که داره حسودی میکنه!
باقی عکسای جیمین رو نگاه کرد و دوباره همون افکار قبلی سراغش اومدن.
واقعا انقدر سخت بود دوست داشتن همچین آدمی؟
این جیمین که همون جیمین قبلی بود و هیچی از ظاهرش تغییر نکرده بود پس چرا انقد براش جذاب بنظر میرسید؟
موبایلش رو خاموش کرد و کنار گذاشتش.کلافه دستشو توی موهاش فرو برد و نالید:
_آه لعنتی!
چشماشو بست و سعی کرد بخوابه.تا چند دقیقه هرچی این طرف و اون طرف میچرخید فایده نداشت واسه ی همین تصمیم گرفت بره بشینه پای تی وی و فیلم تماشا کنه.
شاید اینطوری چشماش خسته میشد و بعد میتونست راحت بخوابه...
______
با شنیدن صدای بی وقفه ی زنگ خونه از خواب پرید و سر جاش نشست.دور برش رو نگاه کرد که متوجه شد دیشب روی کاناپه خوابش برده!
اخماشو توی هم کشید و از جاش بلند شد و سمت در رفت.
همینطور که دستی لا به لای موهای به هم ریختش میکشید درو باز کرد که با میونگ سو رو به رو شد.
+چرا هرچی باها تماس میگیرم و پیام میدم جوابمو نمیدی هان؟...میدونی چقد نگرانت شدم؟چرا باهام این کارو میکنی تهیونگ؟
با صدایی دورگه و لحنی جدی گفت:
_یادم نمیاد اجازه داده باشم بیای دم خونم
KAMU SEDANG MEMBACA
Emotionless
Fiksi Penggemar£ Emotionless £ کاپل : ویمین ، یونکوک ژانر: رومنس ، اسمات ، امپرگ √ازدواج اجباری پسر دایی و پسر عمه به دستور پدربزرگشون برای به دنیا آوردن یه وارث واسه ی خاندان کیم! تهیونگ و جیمینی که از بچگی باهم دشمن بودن چطوری قراره از پس همچین چیزی بر بیان؟