خوابیدن توی بغل دوست پسر، مزیتهای زیادی داره. برای هوانگ هیونجین، این مزیتها حتی بیشتره. چون دوست پسر اون هرکسی نیست. لی مینهو، کراش عدهی زیادی از مردم کرهی زمینه.
شب اول، بعد از دیدن فیلم رمانتیکشون، که انتخاب مخصوص هیونجین بود؛ اون توی بغل مینهو خوابید و بلافاصله با این مزیتها آشنا شد.
بزرگترین نکتهی مثبت در مورد خوابیدن در آغوش مینهو، بیدار شدن در آغوش مینهو بود. و بزرگترین نکتهی مثبت در مورد بیدار شدن در آغوش مینهو، این بود که هیونجین میتونست باهاش به پیادهروی بره.
البته هیونجین در کل با ایدهی پیادهروی صبح زود موافق نبود. آخه مگه خروس بود که بخواد صبح به این زودی بیدار شه تا کار بیفایدهای مثل پیادهروی انجام بده؟!
با وجود مخالفتش، صبح وقتی با بلند شدن مینهو از کنارش بیدار شد؛ تصمیم گرفت دوست پسرش رو همراهی کنه. نه به خاطر این که میخواست برای سلامتی و سرحال شدنش و این اراجیف پیاده روی کنه. اون بهش به چشم انجام یه کار رمانتیک دو نفره در زمان خصوصیشون نگاه میکرد. بالاخره بعد از برگشت مینهو از پیاده روی، اونها بازم باید سر کار میرفتن. و گرچه سر کار با دوست پسرش دلپذیر میشد؛ اما باز هم "سر کار" بود.
هیونجین ترجیح میداد از این زمان خصوصی استفاده کنه. پس وقتی با تکون خوردن مینهو بیدار شد، چشماش رو کاملا باز کرد و روی تخت نشست.
مینهو دستی توی موهای پسرکوچیکتر کشید و گفت: «بخواب. من دارم میرم پیادهروی.»
«منم میام.»
هیونجین خواب آلود به مینهو اطلاع داد. بدون این که از پسر بزرگتر سوال کنه که دوست داره همراهیش کنه یا نه. این هم به این خاطر بود که هیونجین نیمه خواب بود و حواسش سر جاش نبود. وگرنه، اگر مثل همیشه بود؛ باید با خجالت و یک عالمه وسواس، اول از هیونگش سوال میکرد و بعد هم واکنشش رو زیر نظر میگرفت تا مطمئن شه هیونگش مشکلی با همراهی کردنش نداره. اما هیونجین نیمه خواب، هیچ شباهتی به هیونجین همیشگی نداشت.
البته چندان فرقی هم نمیکرد. چون از ظاهر مینهو مشخص بود که حسابی از ایدهی پیاده روی صبحگاهی دو نفره خوشش اومده.
اون در حالی که چشماش از ذوق برق میزد؛ منتظر موند تا هیونجین حاضر شه و چند دقیقهی بعد، دو پسر بازو در بازوی هم، قدم زدن رو شروع کردن.
آخرین باری که هیونجین ساعت شش و نیم صبح از خونه بیرون رفته بود؛ برای خرید شکلات ولنتاین بود. و تا جایی که به یاد داشت، آخرین بار هوا این قدر سرد نبود.
هیونجین کمی سردش شده بود. اما بنا به دلایلی شخصی که فقط برای خودش واضح بود؛ تصمیم گرفت وانمود کنه که این "یکم" خیلی بیشتر از فقط یکمه.
![](https://img.wattpad.com/cover/331661491-288-k414361.jpg)
BẠN ĐANG ĐỌC
A Feeling Like a Pudding
Fanfiction"حس پودینگی" skz Couple: Hyunho Genre: Canon, Real life, Fluff, Smut, Romance خلاصه: هیونجین مریض شده بود. آره! حاضر بود قشم بخوره که مریض شده. وگرنه چه دلیل دیگهای داشت که به هیونگش جذب شه؟ اونم نه هر هیونگی! مینهو هیونگی که همین دیروز تهدیدش ک...