هیونجین هر روز صبح، آبمیوهی هلویی میخورد که روی پاکتش نوشته بود "قبل از نوشیدن خوب تکان دهید."
کلهی مینهو هم در حال حاضر، دقیقا همون طور تکون میخورد. فقط چون هیونجین ازش پرسیده بود که: «هیونگ امروز بعد از ضبت سرت شلوغه؟»
خب؛ مثل این که سر هیونگش شلوغ بود و این باعث شد هیونجین ناامید شه. اون فقط میخواست مینهو رو برای یک دیت دعوت کنه و تا جایی که میتونه توی اون دیت باهاش لاس بزنه. چون هنوز هم از این که با حرکات مینهو میخکوب شده بود خجالتزده بود.
دوست داشت ثابت کنه که اونقدر هم بیجنبه نیست. اما چه میشد کرد وقتی که هیونگش وقت نداشت؟
هیونجین تصمیم داشت ناامیدیش رو نشون نده؛ و کاملا مثل یک دوست پسر کول رفتار کنه که به طرف مقابلش فضای کافی میده. ولی محض رضای خدا! هیونجین چنین دوست پسری نبود! پس به سختی جلوی خودش رو گرفت و فقط سر تکون داد. با خودش تکرار کرد که «من میتونم تحمل کنم!»
سر ضبت ترکهای آلبوم جدید، همه چیز عادی بود. مینهو کنارش ایستاده بود و دستش رو دور شونش انداخته بود. وقتی هم که هیونجین از اتاق ضبت برگشت، پسر بزرگتر حسابی تشویقش کرده بود.
هیونجین به خاطر تمرکزش روی ضبت، حتی تقریبا فراموش کرد که مینهو پیشنهادش رو رد کرده.
اما وقتی که بعد از ضبت هیونگش همراه فلیکس اون رو ترک کردن به سمت تریا رفتن؛ دوباره همه چیز بهم ریخت.
هیونجین حس میکرد مغزش داره منفجر میشه. صداهای توی سرش مدام باهم دعوا میکردن و هیونجین نمیدونست که باید طرف کدوم رو بگیره.
+ چه غلطی دارن با هم میکنن؟
-چه مرگته هیونجین؟ عادیه که هیونگ و دونگسنگ با هم برن یه چیزی بخورن!
+ متوجهی که خودتم تا ده روز پیش، دونگسنگ مینهو هیونگ بودی؟!
-ما فرق میکنیم! عیبی نداره اگه با هم برن تریا!
+ خیلی خب! پس اگه کار خاصی نمیکنن؛ چرا تو رو با خودشون نبردن؟
-شاید حواسشون نبوده!
+و تو این بهانهی مسخره رو باور میکنی؟
هیونجین سرش رو محکم به طرفین تکون داد تا آدم کوچولوهای مزاحم توی سرش رو ساکت کنه.
در نهایت طاقت نیاورد و تصمیم گرفت که اون هم به تریا بره تا به دوست و دوست پسرش بپیونده. نهایتش این میشد که مزاحمشون شه و این حتی به کتفشم نبود!
بالاخره اون این جا داشت از کنجکاوی –شما بخوانید فضولی و حسودی- جون میداد! مینهو و فلیکس، اگه بهشون حس مزاحمت دست داد، میتونستن حسشون رو بردارن و بکنن توی کونشون!

ESTÁS LEYENDO
A Feeling Like a Pudding
Fanfiction"حس پودینگی" skz Couple: Hyunho Genre: Canon, Real life, Fluff, Smut, Romance خلاصه: هیونجین مریض شده بود. آره! حاضر بود قشم بخوره که مریض شده. وگرنه چه دلیل دیگهای داشت که به هیونگش جذب شه؟ اونم نه هر هیونگی! مینهو هیونگی که همین دیروز تهدیدش ک...