23. خونه‌‌ی خالی

181 33 17
                                    

اگر مینهو و هیونجین می‌دونستن که قراره هفته‌ی بعد چه اتفاقی واسشون بیفته؛ هیچ‌وقت راضی به یک سکس یواشکی، با حضور افتخاری شیرموز نمی‌شدن.

شاید هم می‌شدن... بالاخره نتیجه‌ی ترکیب یک اتاق تمرین خالی و دو تا پسر هورنی دلتنگ، مشخصه.

با این وجود، ترکیب دوتا پسر هورنی با یک "خونه‌ی خالی"، بهتر از ترکیبشون با اتاق تمرین خالیه. خونه، راحت‌تر و بزرگ‌تره؛ و به قول هوانگ هیونجین "چیزهای بزرگ‌تر همیشه بهترن."

مینهو به یاد آورد که هیونجین یک شب، قبل از به قیژقیژ در اومدن تختشون این رو گفته.

وقتی هم که منیجر بهشون خبر داد که طبق روال همیشگی یک هفته قبل از کامبک استراحت دارن؛ مینهو یاد این حرف دوست پسرش افتاد.

با شنیدن این خبر، چشم‌های مینهو برق زد و بلافاصله شروع به برنامه‌ریزی برای این یک هفته کرد. اما اشتباهی که اون کرد، این بود که توی برنامه‌ریزی‌هاش، حواسش به دو عضو استرالیایی گروه نبود. دو عضوی که وقتی همه به دیدن خانواده‌هاشون رفتن، توی خوابگاه‌ها موندن.

این کارشون باعث شد که مینهو برای اولین بار، از اینکه اعضای خارجی دارن ناراحت بشه. البته، این ناراحتی فقط و فقط به خاطر خودشون بود! بالاخره، مینهو دلش به حال اونا می‌سوخت که نمی‌تونن به دیدن خانواده‌هاشون برن.

حداقل کاش هردوشون توی یک خوابگاه پیش هم بودن تا کمتر احساس تنهایی می‌کردن! اون وقت شاید هم یک خوابگاه برای اون و دوست پسرش خالی می‌موند. اما نه!

از بخت بد مینهو و هیونجین، چان یکدفعه تصمیم گرفته بود به جای اینکه بره کمپانی و خودش رو با کار کردن خفه کنه؛ توی خونه بمونه و استراحت کنه.

فلیکس هم از خونه می‌رفت بیرون؛ اما باز هم از بخت بد مینهو، هروقت که بیرون می‌رفت هیونجین رو هم با خودش می‌برد. اینجور وقتا، مینهو هم با مشت‌هایی که توی جیبش فرو کرده بود و یک اخم گربه‌ای دنبال دونگسنگ و دوست پسرش راه می‌افتاد.

نکته‌ی مثبت اینجا بود که حداقل هیونجین به خوابگاه اونا می‌اومد. با بهانه‌های مختلف از قبیل به اینجا عادت کردم؛ دلم براتون تنگ شده؛ ترسیدم لیکسی تنهاییش کنه! و ...

و از اونجایی که نمی‌تونستن سه نفری بشینن و هیونگشون رو ول کنن، چان هم بهشون ملحق می‌شد.

در نتیجه، چهار نفری تا آخر شب فیلم می‌دیدن و تنها کاری که مینهو می‌تونست انجام بده این بود که موقع فیلم دیدن، یواشکی دست هیونجین رو توی دستش بگیره.

خیلی هم بد نبود. بالاخره مینهو دیگه توی لاس زدن در شرایط سخت، استاد شده بود! اون وسط لایو با هزاران بیننده‌ی زنده به هوانگ هیونجین می‌گفت اگه اشکالی نداره می‌تونم منم لبات رو بجوم؟ یا می‌تونم باهات بیام حموم؟ یا حتی دستمال توی دهن دوست پسرش فرو می‌کرد... دیگه لاس زدن بین جمع خودمونی خودشون که عددی براش حساب نمی‌شه!

A Feeling Like a PuddingTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang