استری کیدز، جزو گروههای موفق نسل چهارم کیپاپه. شاید حتی یکی از بهترینها. اونا میتونن به راحتی توی تاپتری قرار بگیرن؛ اما باز هم با بردن مقام اول یک موزیک شو، سورپرایز، هیجان زده و خوشحال میشن.
اون روز هم همین اتفاق افتاده بود. میون برنامههای شلوغ اسکیز، اونا توی بوسان، دگو و سئول اجرای کنسرت داشتن و برای کنسرت توکیو و اوساکا هم برنامهریزی میکردن. همزمان، در حال ضبط اسکیزکد بودن و امروز هم توی موزیک شو اجرا داشتن.
همهی این اسکجول پر و شلوغ، باعث میشد هیونجین و مینهو زمان دونفرهی کمی با هم بگذرونن. البته که، تمام زمانی که سر کار بودن، تقریبا بهم چسبیده بودن و حالا که بقیهی اعضا از رابطهشون خبر داشتن، این چندان سخت نبود. اما خیلی وقت بود که دیت، پیادهروی یا هیچ کوفت دیگهای نرفته بودن و حتی چند هفتهای میشد که هیونجین نتونسته بود روی بالش مورد علاقهش به خواب بره.
وقتی این رو با لبهای آویزون شده به مینهو گفت؛ فلیکس که حرفش رو شنیده بود بهش گفته بود که براش متاسفه اما اگه هیونجین بخواد؛ میتونه کمکش کنه که بالش مورد علاقهش رو پیدا کنه.
زمانی که هیونجین به کیوتی دوستش لبخند زده بود؛ مینهو بدون خجالت و با صدای بلند اعلام کرده بود که بالش مورد علاقهی هیونجین، بازوی خودشه و باعث شده بود اتاق تمرین در سکوت طولانیای فرو بره.
بار بعدیای که اتاق تمرین در سکوت طولانی فرو رفت، زمانی بود که مینهو وسط رقص منیاک، به جای اینکه دستاش رو فقط پشت هیونجین نگه داره؛ توی چشماش زل زده بود و به باسنش چنگ زده بود. مطمئنم همه میدونن که داریم دقیقا از کدوم پارت رقص حرف میزنیم.
به هرحال، وقتی مینهو برای اولین بار این کار رو کرده بود؛ باعث شده بود که همهی اسکیز شوکه بشن و نگاهشون رو به منیجر و مربی رقصی که توی اتاق بود بدوزن. اما این به نظر اونها کاملا طبیعی میرسید.
بالاخره، مینهو بود دیگه... ازش انتظار دیگهای نمیرفت و این اولین بار نبود که توی رقصها شیطنت میکرد. نه فقط اون، بلکه همهی اسکیز همیشه شیطنتهای خودشون رو داشتن.
پس، مینهو هم این کارش رو کنار نذاشت و توی موزیک شوها حسابی از خجالت باسن دوست پسرش در اومد. هیونجین، هربار بعد از اجرا تصمیم میگرفت که به مینهو بگه از این کارش دست برداره چون تمرکزش رو بهم میریزه. اما هیچوقت باهاش تنها نشده بود که بتونه این رو بگه. پس بیخیال ادب، خجالت یا چیزهایی از این قبیل شد و وقتی که برای رفتن به سر صحنه سوار آسانسور شده بودن، زیر گوش دوست پسرش پچپچ کرد: «میشه لطفا وسط اجرا به باسنم دست نزنی؟ تمرکزم بهم میریزه.»
«ولی من برای ادامهی اجرا نیاز به انگیزه دارم و اسپنک کردنت بهم انرژی ادامه دادن میده.»

ESTÁS LEYENDO
A Feeling Like a Pudding
Fanfic"حس پودینگی" skz Couple: Hyunho Genre: Canon, Real life, Fluff, Smut, Romance خلاصه: هیونجین مریض شده بود. آره! حاضر بود قشم بخوره که مریض شده. وگرنه چه دلیل دیگهای داشت که به هیونگش جذب شه؟ اونم نه هر هیونگی! مینهو هیونگی که همین دیروز تهدیدش ک...