بعد از نیم ساعت کامل موندن تو اتاق.. جونگکوک بالاخره اومد بیرون.. جیمین، نونهی، نامجون و جو همه توی سالن پذیرایی منتظرش بودن..
جونگکوک از پله ها پایین اومد.. چهره های هیجان زده ای منتظر بهش خیره شده بودن..گلوشو صاف کرد و شروع کرد..
"تصمیم گرفتم که باید چیکار کنم" گفت.. "شما درست میگید..من خیلی ساده لوح بوده ام که تموم مدت گذاشتم اون دختر از زندگی ای که ماله منه لذت ببره..اون واقعا خیلی بِچِ..اون تهیونگو مجبور کرده پارتنرش بشه..شرم آوره..و فکر کرده اینجوری میتونه خانمه کیم بشه..شوهرمم این چیزا رو دوست نداره..اون هیچوقت به اون جذب نمیشه..اون این کارا رو میکنه تا خانمه کیم بشه..ولی نمیدونه هیچوقت نمیتونه ملکه ی قلب شوهره من بشه..ته اگه دو روز با اون باشه هم تحریک نمیشه.. چقدر دختر احمقیه.. ولی اینم به این معنی نیست که میتونه اسم منو بگیره..اون شوهره منو بدون اینکه خودش بخواد مجبور کرده..اون همیشه شوهر های ما رو اذیت میکنه..اونم جلوی ما..وقتش رسیده که جایگاه واقعیشو نشونش بدم..واقعا اعصاب خورد کنه که بعد از اینکه همه ی اینا ماله منه میره به شایعه ها دامن میزنه.." مکث کرد..
به سه چهره ی خوشحاله مقابلش نگاهی انداخت..حتی خدمتکارا هم اومده بودن تا به تصمیم جونگکوک گوش کنن..اونا مدت زیادی منتظر این لحظه بودن.. در واقع از اولش..
"وقتش رسیده که همه ی کشور بفهمن من کی هستم.." طوری گفت که ستون فقرات بقیه لرزید..
"نامجون هیونگ تو باید کمکم کنی..با چندتا چیز کوچیک.. جیمین هیونگ، نونا منو مثله عروسک کنید..میخوام سکسی بنظر بیام.."
بعدش به اونوو زنگ زد.. "رفیق آمادست.. آره امروز میخوامش.."
همه ی نقششو توضیح داد..راجب نقشش اطمینان داشت اما نگران هم بود..
"نامجون مطمئن شو که شبکه های خبری راجب این ماجرا بفهمن..از منابع خودمون استفاده کن..میخوام همه ی شبکه ها و سایت ها راجب امشب حرف بزنن..مگان میخواد تو شبکه های خبری باشه..پس خیلی زود این اتفاق می افته..هیچکس جرعت نداره فردا این خبر رو بیاره پایین..دارم به همتون میگم.. وسلی و تهیونگ نباید بفهمن..می دونم که دیمون و کانگ این کارو نمی کنن..درسته نونا و هیونگ؟؟" به جیمین و نونهی نگاه کرد..
هردوشون چشمکی زدن و انگشت شستشون رو بالا آوردن..
___________________
تهیونگ تو دفترش بود که زلدا در زد و اومد داخل..
"آقا ساعت ۶ شده..باید برید مهمونی..خانمه مگان گفتن منتظرتون میمونن.." دختر گفت..
تهیونگ بعد از شنیدن اینا به مگان زنگ زد..
"سلامم عمو..کجایی من آمادم.. استایلیستی که فرستادی واقعا حرف نداره..کارش واقعا عالیه.." با خوشحالی گفت..
YOU ARE READING
THE SECRET HUSBAND
Romance[Completed] کیم تهیونگ و جئون جونگکوک ازدواج کردن... اما اونا دو ساله که همدیگرو ندیدن...اونا فقط یکبار تو کل زندگیشون همو دیدن و اونم روز عروسیشون بوده ولی به همدیگه با دقت نگاه نکردن جونگکوک اسم شوهرش رو میدونه...چون این اسمیه که همه جا به عنوان...