جونگکوک عصر به دیدن وسلی رفت..و حالا توی اتاق نشیمن نشسته بود..وسلی از آشپزخونه با یه لیوان شیر و یه لیوان شراب تو دستش اومد..
و لیوان شیر رو جلوی پسر کوچیکتر گذاشت، "اینم شیر موز خونگیه تو.. اگه بهت پیشنهاد شراب بدم شوهرت میکشتم..پس اینو درست کردم.. بخور.." جونگکوک چشماشو چرخوند..ولی خجالت زده هم شد.. 'این مرد' درمورد شوهرش فکر کرد..
"وسلی..من جین هیونگ رو دیروز دیدم.." جونگکوک اول گفت..و باعث شد وسلی سوپرایز بشه..مبهوت گفت.. "چطور راجب اون میدونی..کجا دیدیش..؟؟"
جونگکوک آهی کشید.. "آروم باش..همه چیزو برات توضیح میدم..نیازی نیست عصبی بشی.." بعدش جونگکوک همه چیزو برای پسر بزرگتر تعریف کرد اینکه چطور پسر بزرگتر رو دیده، راجب به چی صحبت کردن و همه چی..
"واو اون هنوزم یه دندس.." وسلی گفت..
"نمیتونی الان همه چیزو درست کنی..اما کاملا واضحه که هردوتون هنوزم عاشق هم دیگه این.." جونگکوک گفت..
وسلی خشک خندید و سرشو تکون داد.. "من هنوزم دوستش دارم..ولی اون نه..اون دیگه منو دوست نداره.." گفت..
جونگکوک حالا نا امید شده بود.. "جدی؟؟ تو واقعا فکر میکنی اون دیگه دوستت نداره..بهم بگو چرا هیچوقت تعقیب کردنتو متوقف نکرد..اون همه چیزو خیلی خوب میدونه اینکه آدمات همیشه پشت سرشن..و تعقیبش میکنن..و همیشه چشماشون روشه..چرا هیچوقت جلوتو نگرفت.." جونگکوک گفت..
وسلی سعی میکرد خودشو گول بزنه.. "پس چرا هیچوقت تلاش نکرد باهام حرف بزنه یا ببینتم.." وسلی گفت..
جونگکوک نتونست کمکی کنه اما .. "اون ازت عصبانی بوده..اون کسیه که ناراحت بوده..پس چرا اون باید کسی باشه که رابطتونو شروع کنه.."
"من عاشقشم..من هنوز عاشقشم..چرا فقط نمیتونه بهم اعتماد کنه..درست مثل تو، جیمین و نونهی.." وسلی گفت..
"واقعا..فکر میکردم تو عاقل و باهوشی..ولی افسوس..نیستی..اون راجبت درست میگفت..من ازت انتظار بیش از حد داشتم.." جونگکوک گفت و عصبی قدم برداشت..
ولی وسلی برای نگه داشتنش کمرشو گرفت.. "وایسا حرفتو تموم کن.. نمیتونی اینجوری بری..نمیزارم بری.." جونگکوک لبخند تمسخر آمیزی زد..
"این..این دقیقا همون کاریه که باید برای اون میکردی.. دقیقا اینطوری که منو نگه داشتی..باید اونو هم متوقف میکردی..
و راجب من جیمین هیونگ و نونهی نونا.. نه ما مثل هم نیستیم..جین هیونگ هم مثل ما نیست.. هیچکس مثل کس دیگه ای نیست..هرکسی تو شرایط مختلف ری اکشن متفاوتی نشون میده..
جیمین و نونهی نونا خودشونو با شرایط وقف دادن..اره اونا هم دعوا کردن ولی بعد بیخیال شدن..اونا اینجورین..از همین رو..
YOU ARE READING
THE SECRET HUSBAND
Romance[Completed] کیم تهیونگ و جئون جونگکوک ازدواج کردن... اما اونا دو ساله که همدیگرو ندیدن...اونا فقط یکبار تو کل زندگیشون همو دیدن و اونم روز عروسیشون بوده ولی به همدیگه با دقت نگاه نکردن جونگکوک اسم شوهرش رو میدونه...چون این اسمیه که همه جا به عنوان...