Bonus 6

3K 424 127
                                    

جونگکوک روی درسش تمرکز کرده بود و طبق معمول حالا جو داشت بهش غذا میداد و جونگکوک هم با خوشحالی کارشو انجام میداد..

در به صدا در اومد و جو رفت تا بازش کنه و وقتی که برگشت، "ارباب جوان آقای جردن اومدن.." به جونگکوک اطلاع داد..

جونگکوک روی زمین نشسته بود و تمام برگه ها و یادداشت هاش روی میز وسط سالن بود، همراه با خبر ورود جردن سریع بلند شد و روی مبل نشست تا حالتشو کامل حفظ کنه، البته بعد از اون حرف ها انتظار داشت که خیلی زود جردن رو ملاقات کنه.

"اوه آقای جردن شما اینجایید.. بفرمایید بشینید‌‌.." جونگکوک گفت و مرد کمی گیج شد.

"منظورم اینه که چرا اینجایی؟؟ اونم یه دفعه ای؟؟؟ همه چیز رو به راهه؟؟؟" جونگکوک اینبار شوکه و نگران رفتار کرد..

جردن جزییات رو نادیده گرفت و جواب داد، "نه نه همه چیز خوبه آقای کیم، فقط با خودم فکر کردم بیام ببینمت.." گفت و رو به روی جونگکوک نشست.

جو بعد از مدتی با قهوه و خوراکی از مرد پذیرایی کرد و اون هم قبول کرد اما خیلی پریشون بنظر میرسید انگار که ذهنش خیلی درگیر بود، برای همین کمی از قهوه خورد..

جونگکوک میدونست که اون دنبال یه زمان مناسبه تا حرف بزنه..

وقتی جو رفت و اونا تنها شدن جردن شروع کرد..

"ام.. جونگکوک میتونم باهات حرف بزنم؟؟؟ منظورم اینه که.. میشه یه چیزی بپرسم..؟؟؟" جردن گفت‌‌.

جونگکوک دقیقا منتظر این لحظه بود. "آره البته آقای جردن.. بپرس.." با اطمینان گفت..

جردن یه دفعه از روی میز پرید و کنار جونگکوک نشست و خودشو برای پرسیدن سوالش آماده کرد..

"آقای جونگکوک.. من.. من میخواستم بپرسم.. منظورم اینه که فقط کنجکاو شده بودم.. راجب چیزی که صبح گفتید.."

جونگکوک جوری رفتار کرد انگار منظور جردن رو متوجه نمیشه.. "راجب چی آقای جردن..؟؟؟"

"اه..اممم.. راجب زندگی جنسیت..؟؟؟" سمت جونگکوک خم شد و خیلی آروم زمزمه کرد..

جونگکوک صورتشو جوری کرد که انگار تازه متوجه شده..  "اوه.." گفت و دستشو جلوی صورتش برد جوری که انگار میخواد گریه کنه و بعد کنار چشمشو  نیشگون گرفت..

"چیزی نیست آقای جردن.. نگران نباش.. من خوبم" گفت و در بیان آخرین کلمات صداش رو ناراحت نشون داد..

جردن حالا کنجکاو تر شده بود.. یکی از دستاشو روی شونه ی جونگکوک گذاشت.. "اوه آقای کیم من احمق نیستم، نمیتونی از من چیزیو پنهان کنی.. چهرت اون موقع و حتی همین حالا جوریه که میتونم همه چیزو از توش بخونم.."

"اوه خدای من تو میتونی چهره‌مو بخونی؟؟؟" جونگکوک نتونست خودشو برا پرسیدن این سوال کنترل کنه..

THE SECRET HUSBAND Where stories live. Discover now