Chapter 55

6.8K 962 250
                                    

تهیونگ تو دفترش در حال کار کردن بود..زودتر کارش رو تموم کرد تا بره خونه..نمیتونست جونگکوک رو برای مدت زیادی تنها بزاره..نزدیکای وقت ناهار یه قرار با کانگ و دیمون داشت..

یه دفعه یه تماس از منشیش دریافت کرد..و اون سوبین بود.. "سلام رییس.." گفت..

"بله سوبین.." تهیونگ جواب داد..

"یه نفر به اسم آقای سهون می‌خوان شما رو ببینن..اون گفت باید چیزای مهمی بهتون بگه..ولی وقت ملاقات نداره..و شما هم گفتید سرتون شلوغه پس فکر کردم اول بهتون زنگ بزنم..باید بهش بگم برای فردا یه وقت ملاقات بگیره..؟؟" گفت..

تهیونگ از طرف دیگه آروم و ساکت بود..از قبل انتظار چنین اتفاقی رو داشت..چون که..همین چند وقت پیش خدمتکار از خونه ی قدیمی جونگکوک بهش زنگ زد و گفت اونجا بوده..

فلش بک

"ارباب امروز صبح یه مرد به اسم سهون اینجا بود..چهارتا مرد هم همراهش بودن..مثل بادیگاردا بودن..اون اومده بود راجب ارباب جوان بپرسه.." زن گفت..

"چی گفت؟؟" تهیونگ پرسید.. "بعدش چیکار کرد..تو چی بهش گفتی؟؟" اضافه کرد..

"ارباب اون اول مستقیم اومد تو خونه و به من اجازه ای برای انجام کاری یا گفتن چیزی نداد..بعدش به من گفت ارباب جوان رو خبر کنم..ولی من گفتم که..

در عمارت جئون..

"ببخشید آقا ولی شما دنبال کی میگردید..؟؟" ماتان از مردی که حالا خودشو دعوت کرده بود تو و روی مبل نشسته بود پرسید..

اون خوشتیپ،قدرتمند و با جذبه بنظر می‌رسید..ولی با ادب بنظر نمیرسید.. مرد گفت،

"من دنبال جئون جونگکوک میگردم..خبرش کن..بهش بگو من اینجام..اسمم سهونه.." خیلی بی ادبانه گفت..جوری که انگار کل جهان مال اونه حرف میزد..به زن بدون حتی یه خواهش کوچیک سفارش کرد.. جونگکوک ارباب جوانش هیچوقت باهاش اینجوری حرف نزده بود..نه حتی ارباب تهیونگ..اره بهش دستور میدادن ولی با لحن ملایم و با احترام..

"ولی قربان اون اینجا نیست.." ماتان به مرد گفت..

"اینجا نیست؟؟ منظورت چیه..اینجا آدرس اونه..درسته..چرا اینجا نیست..پس اون کجاست؟؟" سهون گیج شده بود..افرادش نمیتونستن اشتباه کرده باشن..اینجا واضحا به عنوان محل زندگی جونگکوک ذکر شده بود..

"ایشون توی ویلا با ارباب زندگی می‌کنه.." فکر کردن به اون کاپل دوست داشتنی لبخندی روی لبهای زن آورد..

"ارباب؟؟ کدوم ارباب..؟؟" سهون پرسید..از اونجایی که میدونست بعد از مرگ پدرش جونگکوک هیچ خانواده ای نداشت..اره یه نامادری و خواهر ناتنی داشت که توی شهر زندگی می‌کردن ولی اون از اونا خوشش نمیومد..پس کی بود که جونگکوک پیش اون نقل مکان کرده بود..

THE SECRET HUSBAND Where stories live. Discover now