Bonus 4

2.8K 434 45
                                    

اونا ناهارشون رو باهم خوردن، البته تهیونگ بیشتر داشت به جونگکوک غذا میداد و خیلی چیزی نخورد.. فقط چند باری جونگکوک با زور بهش غذا داد. وقتی غذا تموم شد تهیونگ از جونگکوک پرسید.. "لاو تمرینت چطور بود؟؟ امروز چی یاد گرفتی؟ بهم بگو" خیلی عادی پرسید انگار که واقعا راجب کار همسرش کنجکاو شده باشه.

اما فقط اریک و جونگکوک واقعیت رو میدونستن.. پسر کوچیکتر چند لحظه ساکت موند و بعد لبهاشو گاز گرفت.. همون لحظه آقای اسمیت از فرصت استفاده کرد و شروع کرد به حرف زدن..

"امروز اون یاد گرفت که..."  ولی وقتی که تهیونگ دستشو به نشانه ی سکوت بالا آورد مرد ساکت شد.

"نگران نباشید آقای اسمیت.. عشقم هیچوقت به من دروغ نمیگه.."

جونگکوک معنای این جمله رو خیلی خوب متوجه شد.

"لاو.. بازم نسبت به درس بی دقتی کردی..؟؟ این اصلا خوب نیست.. بهم بگو ببینم تو این هفته چی یاد گرفتی..؟؟"  تهیونگ دوباره پرسید و جونگکوک دوباره ساکت موند و آقای اسمیت به معنای واقعی داشت سکته میکرد.. دوستای جونگکوک که مثل خودش برای آموزش عملی اینجا بودن هم حالا قضیه رو فهمیده بودن و بی صدا لبخند میزدن.

سکوت جونگکوک باعث شد تهیونگ دوباره صحبت کنه.. "باورم نمیشه..!! بهم بگو تو این چندماه گذشته تا الان چی یاد گرفتی.."

جونگکوک با تردید اسم ترفند ها و نکات و چیز هایی که یاد گرفته بود رو لیست کرد که البته خیلی کم بودن و باعث شد تهیونگ بهش خیره شه و خودش سرشو پایین بندازه..

"همین؟؟ فقط همینا بودن..؟؟" تهیونگ آهی کشید و شوکه شد.. و قبل از اینکه دوباره به جونگکوک نگاه کنه به آقای اسمیت نگاهی انداخت..

"این خیلی بده.. عزیزم.. تو دوباره داری نسبت به درس بی دقتی میکنی.. من اصلا اینو قبول نمیکنم.. دارم بهت میگم که از الان به بعد دوباره هفتگی درس هات رو مرور میکنم.. می‌خوام که حداقل هفته ای یه چیز جدید یاد گرفته باشی.. فهمیدی؟؟"  تهیونگ گفت و جونگکوک در جواب سرشو تکون داد و تو ذهنش داشت آقای اسمیت رو خفه میکرد..

"و یه چیز دیگه.. چرا تو داشتی ظرف غذای آقای اسمیت رو میاوردی..؟؟ من مطمئنم که اون ازت همچین چیزی نخواسته.. خواسته؟؟؟ تو هم با این کار میخواستی بهش رشوه داده باشی.. خیلی بدجنسی لاو.. آقای اسمیت؟؟؟"  سمت مرد بزرگتر برگشت که از درون پنیک کرده بود.

"ب..بله.. آقای کیم؟؟"

"لطفا توی دام کارای کیوتش نیفتید.. اون تو رشوه دادن عالیه.. از این به بعد نزارید این کار هارو انجام بده" تهیونگ گفت.

آقای اسمیت خیلی سریع قبل از اینکه تهیونگ حرفشو تموم کنه سرشو تکون داد و جونگکوک داشت از عصبانیت دود میکرد.

THE SECRET HUSBAND Where stories live. Discover now