ㅍ23

222 61 6
                                    

_ چطور شدم؟

اینجوری نبود که مینهو تا حالا جیسونگ رو بدون عینک ندیده باشه، ولی نمیدونست اون کت با پلیور قهوه ای سوخته ای که تنش بود چی داشت که پسرک رو انقدر خواستنی نشون میداد. تره ای از موهای مشکی جلو چشماش ریخته بود و با نگاهی منتظر به صورت پسر بزرگتر خیره شد.
مینهو ناخودآگاه یکم سمت چارچوب در متمایل شد و بهش تکیه داد، دستاشو ضربدری تو هم گره زد و لبشو به دندون گرفت تا لبخندشو مخفی کنه.
زیبایی جیسونگ لالش کرده بود. حس میکرد هر چی بگه در حق زیبایی مو مشکی بی انصافی کرده. آروم نگاهشو از فرق سرش تا نوک پاش پایین برد و دوباره سرشو بالا آورد.
لبخندی به قیافه ی گیج جیسونگ زد.

_ خودت چی فکر میکنی؟

جیسونگ نمیتونست به خودش تو آینه قدی اتاق پرو نگاه کنه. همینجوری هم وقتی از گوشه چشم انعکاس شو میدید حالش بد میشد ولی نباید به مینهو میگفت. نگاهش رو مدام جابجا میکرد تا همون انعکاس رو هم نبینه. خنده ی معذبش توی اتاق کوچیک پیچید.

_ احتمالا خیلی زشت

جیسونگ مو آبی رو خر فرض کرده بود یا خود خیلی احمق بود؟ هنوز نمیدونست مینهو میتونه چرخش های بی امان چشم پسر کوچکتر و تشخیص بده؟
مینهو در اتاق رو محکم بست، از پشت به جیسونگ نزدیک شد و با بدنش کاری کرد که نتونه تو اون فضای تنگ کوچیک ترین تکونی به خودش بده.
پسر کوچکتر بخاطر نزدیکی بیش از حد که درک نمیکرد داشت یواش یواش داغ میشد و نرمی انگشت مو سرمه ای روی چونه ش کمکی به حال خرابش نمیکرد. مینهو با احتیاط چونه ی ظریف جیسونگ و بالا داد، طوری که نگاه جیسونگ مستقیم توی آینه روی خودش بیوفته.
جیسونگ انقدر تو شوک حرکات ناگهانی مینهو رفته بود که بی هوا برای چند ثانیه به خودش تو آینه خیره شد.
.
.

_ جیسونگ چطوری وقتی والدینمون یکی نیست انقدر شبیه همیم؟

_ همینو بگو... حتی تاریخ تولدمون یکیه، انگار دوقلو ایم! دارم فکر میکنم اگه یه روز مجبور شیم از هم جدا شیم چجوری با دلتنگیم کنار بیام؟

_ هر وقت تو آینه خودتو دیدی یاد من بیوفت و بدون من همیشه باهاتم، اون موقع دیگه دلتنگ نمیشی!
.
.

نگاهشو سریع پایین انداخت... من همیشه باهاتم هان جیسونگ، تا وقتی بمیری کنارت میمونم... بهم نگاه کن... بهم نگاه کن جیسونگ!... صدای هیناتا تو سرش زنگ میزد. چرا الان لعنتی؟!

_ از تو آینه به من نگاه کن

صدای نرم و دلنشین مینهو یه لحظه همه ی صدای های توی سرش رو خاموش کرد. صورت مینهو موازی صورت خودش قرار داشت. بهش نگاه کرد، چشماش ناراحت بود ولی لبخند میزد، انگار درک میکرد پسر کوچکتر چرا تحمل دیدن چهره شو نداره. جیسونگ نگاهشو اینچی از روی صورت بی نقص مینهو تکون نداد. بر عکس اون، نگاه مینهو اول روی کت و دوباره روی صورت جیسونگ نشست.
تک تک جزییاتش رو بررسی کرد، مژه های بلند و چشمای معصوم و درشتش که نور کم اتاق پرو رو منعکس میکرد، لبای صورتیش که یکم باز مونده بود. برای هزارمین بار تو اون روز اعتراف کرد زیبایی معصومیت جیسونگ چیزی نیست که با کلمات بشه بیانش کرد.

𝑲𝒐𝒊 𝑵𝒐 𝒀𝒐𝑲𝒂𝒏 | 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈, 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒋𝒊𝒏Where stories live. Discover now