ㅍ9

215 50 0
                                    

( آهنگ اجرای جیسونگ و تو کانال میذارم با #KNY)

دوباره سر جای اصلیش برگشته بود، روی پیست یخ زده. هیونجین یکم قبل رفت سرکار و از اونجایی که جیسونگ تو خونه کاری برای انجام دادن نداشت تصمیم گرفت تا وقتی آقای هوانگ سالن رو میبنده یکم از استرس یک هفته ای شو به یخ زیر پاش انتقال بده.
چند بار کل پیست رو رفت و برگشت، تازه میتونست شبنم های ریز عرق روی شقیقه ها و پشت گردنش حس کنه.
به کناره ی پیست برگشت و از اونجایی هیچ کس غیر از خودش نبود، آهنگ و روی اسپیکر سالن گذاشت.
این آهنگ برای یکی از اجرا های قدیمی خودش بود. پنج سال پیش؟ باورش سخته زمان چقدر سریع میگذره. انگار همین دیروز بود پاهاش از شدت پرش های زیاد و طولانی رقص تاول زده بود. ولی هیچی به اندازه داستان پشت آهنگ جیسونگ وادار به ادامه دادن نکرد.
راجب یک عروس جوون سلطانی از خاورمیانه که بعد از خیانت یکی از همسرانش تصمیم میگیره هر روز یه همسر جدید بگیره و صبح روز بعد اعدامش کنه. اما همه چیز با وجود اون دختر متوقف میشه. اون با سلطان ازدواج میکنه تا تمام زن های سرزمین رو از سرنوشتی از پیش رو دارن نجات بده. چیزی که جیسونگ بیشتر از همه با دختر همدردی میکرد نقطه فداکاری کردنش بودن. جیسونگ درکش میکرد. اون زمان که هنوز... برادرش... زنده بود بخاطر خانواده ش تا آخر لحظه فداکاری کرد. حتی پدر خودش رو...
صدای ویالون و هارپ داخل سالن اکو شد. قلب جیسونگ دوباره جای خالی کسی رو کنارش حس کرد. ولی این دفعه فرق داشت. اون کسی وجود نداشت، به هیچ عنوان دلش نمیخواست مو مشکی رو تو رقص همراهی کنه. انگار ازش مدام دوری میکرد. نرو...
جیسونگ روی یخ لغزید و دستشو دراز کرده بود تا فرد خیالی رو نگه داره. ولم کن... صداشو شفاف تو ذهنش شنید. وقت چرخش های پشت سر هم اجرا بود. برای این کار باید نفسشو تا مدتی نگه میداشت. چند تا فلیپ و ... نفسش و ول کرد. هنوزم این کار براش سخت بود ولی نشدنی نبود. چرا دنبالم میای؟... نمیدونم ولی نباید بذارم بری... خداحافظ...
دیالوگ های خیالی مو مشکی همیشه حرکاتش رو زیبا تر نشون میداد. طوری با هدف میرقصید که انگار واقعا اون اتفاق در حال رخ دادن بودن. این رنگ اصلی اجرا های جیسونگ بود، رنگی که هنوز کشف نشده باقی مونده.

جیسونگ قسم میخورم اگه یه قدم دیگه برداری، یه کاری میکنم عین خودم فلج شی...

خفه شو! تو هیچ حقی نداری بهم بگی چی کار کنم چی کار نکنم!

اوه جدی؟ میخوای بهت نشون بدم چجوری میتونم هم زهرت بشم هم پادزهر؟

منظورت چیه؟

وایسا و تماشا کن...

گفتم منظورت چیه لعنتی؟!

_ دست از سرم بردار!!

تعادلش بهم خورد و با زانو زمین خورد. به شدت نفس نفس میزد. قرار بود مثلا با یکم تمرین، استرس شو تخلیه کنه، نه؟ اینجور که پیداست، امروز قرار بود قسمت دیگه ای از خاطرات تو گرامافون ذهنش پخش بشه. آهنگ خیلی وقت پیش تموم شده. روی یخ دراز کشید و قفسه ی سینه ش سریع بالا و پایین میرفت. چشماش رو بست تا سرما ی یخ حرارت بدنش رو کم کنه.

𝑲𝒐𝒊 𝑵𝒐 𝒀𝒐𝑲𝒂𝒏 | 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈, 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒋𝒊𝒏Donde viven las historias. Descúbrelo ahora