ㅍ33

256 50 67
                                    


برگ جلوی کتاب خوندنم رو گرفت، یه برگ درخت لیمو.
کتابم رو بستم و به درخت تکیه دادم. عطر خاصی که لیمو از خودش ترشح میکرد و دوست داشتم، آرومم میکرد.
برگ و دوباره برداشتم و دقیق تر بهش نگاه کردم. بوش کردم، در آن واحد حس خواب‌آلودگی سراغم اومد. چشمامو بستم و گذاشتم آرامش به رگ هام تزریق بشه. سبز تیره ای که داشت منو یاد رنگ چشم های زیبای مادرم مینداخت.
باد خنک درخت رو به هیاهو انداخت. صدای خش خش برگ ها مثل این بود که میخندیدن و از نسیم خنک لذت میبردن. از بین موهام رد شد، از گردنش پایین رفت و به کمرم رسید، پوست شکمم رو لمس کرد و از زیر لباسم خارج شد. خنکی چمن تازه آب خورده، کف دستم رو قلقلک میداد ولی اذیت نمیکرد.

_ مینهو پسرم!

صدای آشنایی بود، کی صدام میزد؟

_ مینهو؟ کجایی؟

چرا بغض کردم؟ دوست دارم بازم صداش رو بشنوم.

_ اینجایی که! چرا جوابمو نمیدی؟

به زحمت چشمام رو باز کردم اما دید تاری داشتم. چند بار پلک زدم تا بفهمم کی داره از روبرو سمتم میاد.  پیراهن سفید، موهای مشکی و مواج که به کمرش میرسید و البته چشم های سبز پر رنگ و کشیده.

_ مامان؟

لبخندش میتونست مسکن همه‌ی درد هام بشه. اون لبخند از سمت یه فرشته بود که اومده نجاتم بده.

_ خواب بودی؟

ناخودآگاه لبخند زدم. در واقع دلم میخواست این کار و بکنم، لبخند بزنم و نشون بدم چقدر از دیدنش خوشحالم.

_ داشتم کتاب میخوندم

_ چشمات که اینو نمیگن!

_ چشمام چی میگه؟

کنارم زانو زد، دستشو روی گونه‌م گذاشت و نوازشش کرد. نوازش دستش منو به خواب عمیق تری دعوت میکرد. گرم و لطیف، نرم و آروم.

_ میگن خیلی خوابت میاد و حوصله نداری تو درست کردن ناهار به من کمک کنی

لبخندم عمیق تر شد. صورتمو بیشتر به دستش فشار دادم.

_ چه چشمای دهن لقی دارم!

_ شیرین من، پدرت امروز یکم زودتر میاد خونه. باید برم به بقیه کارا برسم

عطر یاس مادرم با بوی لیموی تازه، دیوانه وار مستم میکرد. تکیه مو از درخت گرفتم و داخل بغلش فرو رفتم. سرمو روی شونه‌ش گذاشتم و با این کار، حس کردم موهای رو آروم نوازش میکنه. نرو. نمیخوام ازم دور بشی. پیشم بمون...

_ مینهو؟

چونه‌م لرزید. چشمامو بیشتر فشار دادم و سفت تر بغلش کردم.

𝑲𝒐𝒊 𝑵𝒐 𝒀𝒐𝑲𝒂𝒏 | 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈, 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒋𝒊𝒏Where stories live. Discover now