لی ظرفهای غذا رو توی ساک مخصوصش چید. به خاطر کلاس فوقبرنامهاش کمی دیر شدهبود و امیدوار بود افسرجانگ شامش رو نخورده باشه. جی وارد آشپزخونه شد و ناخنکی به غذاهای باقی مونده توی قابلمه زد.
-آشپزخونه یه جوریه که انگار یه مامان توی خونه داریم.
با این حرفش لی سرش رو بالا آورد و به برادرش نگاه کرد.
+یعنی چی؟
جی شونهای بالا انداخت و خودش رو روی کانتر بالا کشید. تابهای که توش برنج سرخ شده بود رو روی پاهاش گذاشت و یک قاشق از محتویات ظرف رو توی دهانش گذاشت.
-خدمتکارها که میان بعد از پختن غذا خیلی سریع آشپزخونه رو تمیز میکنند. همه چیز سرجای خودشه و هر چیزی که لازمه روی میز چیده شده. خونهی جیهو که رفتم سینک پر از ظرف بود. مامانش وقتی داشت برامون ماهی جدا میکرد تا روی کاسههامون بذاره یادش افتاد بطری آب رو نیاورده... وقتی بطری رو روی میز گذاشت جای انگشتهای چربش روی بدنهی بطری مونده بود. جیهو به مامانش گفت چندش... ولی این برای من حس عجیبی داشت.
لی لبخندی زد و گفت:
-چیه مامان میخوای؟
+اون ازدواج نمیکنه.
جی تابه رو کنارش گذاشت و سرکی کشید تا ببینه روی گاز چیز قابل خوردنی هست یا بقیهی قابلمهها خالی شده. لی دستهی ساک رو بیشتر توی مشتش فشرد و سعی کرد لبخندش رو نگه داره. صدای زنگ ساعت بهش فهموند که حسابی دیرش شده.
-هی من دیگه باید برم.
بیرون زدنش از آشپزخونه هم زمان شد با اومدن پدرش به خونه. نگاه جونمیون روی ساک غذای پسرش مکثی کرد. کفشهاش رو در آورد و با صدای آرومی گفت:
-امشب کسی جایی نمیره.
خواست از کنار پسرش رد بشه که لی مچ دستش رو گرفت.
-یعنی چی؟
سرش رو بالا آورد و به صورت پسرکش خیره شد. ابروهای لی تو هم بود و چشمهاش جوری نگاهش میکردند که انگار متوجه حرفش شده ولی قرار نیست قبولش کنه. میخواست گریه کنه. میخواست توی همون راهرو بشینه و بلند گریه کنه. از وقتی فهمیده بود لی برای کی غذا میبره به هم ریخته بود. دستش رو با شتاب عقب کشید.
-فکر کنم شنیدی چی گفتم لی.
جی با کنجکاوی خودش رو کمی از چهارچوب آشپزخونه جلوتر کشید و با یه لبخند ترسیده از صورتهای جدی برادر و پدرش گفت:
+اتفاقی افتاده؟
-بابا ازت خواستم فقط یک ماه بهم اعتماد کنی اینقدر سخته؟
جونمیون جوابی نداد و به جاش کیفش رو همونجا توی راهرو، روی زمین گذاشت دستش رو جلو برد و تا ظرف غذا رو از دست لی بگیره که پسرکش دستش رو عقب کشید و پشتش قایم کرد.
YOU ARE READING
◤LAURENT◥
Fanfiction◐Name ↬Laurent ◑Couple↬ Chanbaek▴Kaisoo ◐Gener↬Drama▴Angst▴Smut ◑Summery↬ کی فکرش رو میکرد تو یه شب برفی وقتی دستور ترور کانگ هانیو از طرف گروهک Homeless Foster صادر شده، مامور منتخب رده A سازمان هدف رو گم کنه و دوربین اسلحهی مرگبارش قدمهای یه پر...