▾پارت نوزده▾

701 213 216
                                    

›‹ادامه‌ی فلش بک به پنج سال قبل ›‹

-آخر همین ماه هانیو خودش یه مهمونی ترتیب داده. آدم‌های سرشناس زیادی دعوتن هیونگ. مکان مهونی به طور قطعی مشخص نیست. سه هفته‌ی پیش بازسازی و تعمیر ویلای بزرگی که خارج از شهر داشته رو شروع کرده به احتمال زیاد توی همون محل باشه.

کیونگسو عکس‌های ویلا رو روی صفحه‌ی لپ‌تاپ باز کرد و اون رو به سمت هیونگش چرخوند.

-منطقه‌ی خوبی نیست. اگه مهمونی اونجا باشه عملا کاری نمی‌تونی بکنی هیونگ!

چان تصویر رو زوم کرد. یه ویلا با فرم کلی دایره‌ای شکل که نمای مرمری‌ داشت.

+حدس‌های دیگه‌ا‌ت چیه؟

کیونگ عکس‌های بعدی رو باز کرد.

-ساختمونیه که تازه ساخته. یه کلینیک درمانیه که کمک هزینه‌هایی رو به خانواده‌هایی که اوضاع مالی خوبی ندارند و بچه‌هاشون که بیماری‌های خاص رو دارند، اهدا میکنه. هدف مهمونی رو هنوز نفهمیدم. منشی یکی از خیرینی که به مهمونی دعوت شده می‌گفت احتمالا برای جذب خیرین بیشتر برای کلینیکش باشه.

کیونگ کاغذهایی رو از پوشه‌ی آبی رنگش بیرون کشید و اون‌ها رو به سمت هیونگش گرفت.

-با یه شرکت طراحی قرار داد بسته. به یه گل‌فروشی معروف هم سفارش چندتا دسته گل داد که گفته برای سه تا تاریخ آماده کنند. دوتاش برای همین ماهه و یکیش اواخر ماه دیگه میشه!

+این یارو فکر کرده زرنگه؟

کیونگ شونه‌ای بالا انداخت و خودش رو روی کاناپه رها کرد. کاسه‌ی بزرگی که توش پر از تیکه‌های نون تست و شکلات بود رو روی شکمش گذاشت و نگاهی به ساعت انداخت. سریال مورد

علاقه‌اش نیم ساعت دیگه شروع می‌شد. چان برای برداشتن یه تیکه از اون نون‌ها دست دراز کرد که کیونگ ضربه‌ی محکمی پشت دست هیونگش کوبید.

+یا ...!

چان با لحنی معترض گفت و دست سرخ شده‌اش رو عقب کشید. کیونگ نیم‌نگاهی به دست هیونگش انداخت.

-عوضش یاد میگیری بی‌اجازه سمت غذای بقیه نری.

چان کاغذهای روی میز رو توی پوشه گذاشت.

+راستی ... اون عکسی که از من پیدا شده... چیزی فهمیدی؟

کیونگ انگشت‌های شکلاتیش رو لیسید و اینبار موبایلش رو از جیب شلوار جین تنگ و زغالیش بیرون کشید.

-اینه...! اسمش جانگ ییشینگه دو رگی چینی-کره‌ای. توی بایگانی اداره پلیس بوده. هانیو درش میاره و از وقتی هم که وارد اداره شده حسابی گرد و خاک کرده. عکسی که دستشه واضح نیست با این حال تا الان که شبیه یه شکارچی حرفه‌ای عمل کرده. خیلی زود بهت میرسه هیونگ! چیزی راجع به گذشته‌اش وجود نداره، یعنی داره ولی چیز خاصی نیست. زندگیش یه بوهایی میده یه چیزی شبیه این که یه بابالنگ دراز داره که از دور مراقبشه! با این حال خودش هم بچه زرنگه. اگه یه نفر باشه که میتونه دستبند به دستت بزنه همینه هیونگ. هانیو استثنا عقلش در این مورد خوب کار کرده.

◤LAURENT◥Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz