*25*

368 74 388
                                    

" یا خودت میای، یا خودم فردا میام زندان ملاقاتت."

پیامک یک جمله‌ای جونمیون به دستش رسیده و حالا اینجا بود؛ مقابلش ایستاده، با رنگی پریده و انگشتان دستی که محکم بهم فشارشان می‌داد.

جونمیون فقط یک‌ نگاه عمیق در بدو ورود زن جوان به او انداخته بود و بعد، بدون حتی یک کلمه حرف سرش پایین بود و می‌نوشت. چه‌چیزی را؟ سوال بی‌جوابی که اضطراب غیرقابل تحملی به جان لیم جی‌اون‌ انداخته بود تا جایی که حاضر بود از او داد و فریاد ببیند اما سکوت نه!

- خب...

بالاخره آن‌ سکوت کذایی شکسته شد و جونمیون با چهره‌ای خنثی و در آرامش، برگه‌‌ی زیر دستش را روی میز به طرف او هل داد:
- اینو امضاش کن.

خانم لیم به‌زحمت به پاهای یخ کرده‌اش حرکتی داد و به سمت میز او رفت:
- این... این چیه؟

جونمیون با همان لحن بیخیال و آرامَش جواب داد:
+ برگه‌ی استعفاء. به‌اضافه‌ی تعهد به برگردوندن تموم مبلغی که ازم دزدیدی.

با انگشت اشاره پشت گوشش را خاراند و به صندلی‌اش لم داد:
- یه چندروزی طول کشید تا مدارکی که ثابت می‌کنه تو اون پولا رو کش رفتی، جمع کنم. به‌نظر میاد خودتم می‌دونی چه‌خبره که نمی‌شد پیدات کرد؛ هاع؟ پس خوبه‌ که نیازی نیست باهم بحث کنیم. امضاش کن، خسارتمو بده و برو خانم لیم. من ترجیح می‌دم با خودت کنار بیام تا اینکه بخوام برات سوءسابقه درست کنم.

خانم لیم با چشمانی درشت شده نگاهش می‌کرد، درحالی که نفس‌هایش تند شده و دستانش کنار تنش مشت شده بودند. با صدایی که می‌لرزید، به حرف آمد:
- همین؟؟

جونمیون تای ابرویی بالا انداخت:
- چیز دیگه‌ای هم هست؟

+ همیشه همین‌قدر پست و وقیح بودی!

جونمیون شوکه شد اما چیزی بروز نداد، کمی خیره نگاهش کرد و بعد، تکیه‌اش را از صندلی گرفت و صاف نشست. بی‌اینکه واکنشی به حرفش نشان بدهد، خیره‌ به چشمان کشیده‌ی زن جوان گفت:
- امضاش کن لیم‌ جی‌اون!

اولین‌بار بود که اسمش را به زبان می‌آورد. اولین‌بار بود که "جی‌اون" لعنتی را به زبان می‌آورد! قطره اشکی از پلک سرخ‌شده‌ از خشم زن جوان چکید و با غیض غرید:
- اون پولی که برداشتم، سهم خودمه. سهم این چندسالی که برات کار کردم و تو اصلا منو ندیدی!

جونمیون دیگر تحملش نکرد، ناگهان کف دستانش را محکم روی میز کوبید و از کوره در رفت:
+ ندیدم؟ چی رو ندیدم؟ حقوقت کم و کسر بود؟ پاداش و اضافه کارات پرداخت نشد؟ دقیقا چی باعث شد که به خودت جرات بدی دستت کج بره و فکر کنی که بدهکارتم؟!!

- من!!! منو ندیدی حرومزاده!!

سکوت بدی حکم‌فرما شد؛ خانم لیم بعد از جیغ بلندش، پریشان و درحالی که نفس‌های صدادار می‌کشید، با تنی منقبض شده و صورتی سرخ به جونمیون خیره شده بود و جونمیون...

[ Kim Husky ]Where stories live. Discover now