توی ماشین کریس نشسته بود و در حال برگشت بودن.
چون هوا کم کم تاریک میشد و اگه میخواست خودش به تنهایی به خونه برگرده شب میشد و احتمالا باید یه تنبیه دیگه رو نوش جون میکرد، ترجیح داده بود با کریس برگرده.
+بکهیون خیلی احمقه...
کریس در حالی که یه دستش رو فرمون بود و دست دیگه اش روی پنجره ماشین، نگاهی زیر چشمی ای بهش کرد.
-تو اگه جای اون بودی چیکار میکردی؟!
صدای اهنگ ماشینو کم کرد و لبخندی زد.
+حاضر بودم به الفاهای سرباز خدمت کنم ولی مجازات نشم، بابا بکهیون خر حاضره مجارات بشه ولی اونکارو باهاش نکنن...
-فکر کن تو یه پادگان دویست تا سرباز باشه، اگه همشون بخوان باهات بخوابن روزی باید با سه نفرشون بخوابی، طاقت میاری؟! تازه این وسط درد رابطه و به احتمال زیاد نات شدن هست... چون اونا اهمیت به درد امگا زیرشون نمیدن...
اصلا اگه روزی سه تاهم نباشه... باید هر روز رابطه داشته باشی... میتونی؟!
لباشو غنچه کرد و نچی گفت...
+اهههه نمیدونم... ولی بازم احمقه... وقتی نات میششی صددرصد جفت تشکیل میشه؟!
-اگه قرص بخوری نه!
اهانی گفت و نگاهشو به خیابون داد.
+میدونی سخت ترین قسمت ماجرا چیه؟! توضیح دادن به سوهو و راضی کردنش...
-مگه نگفتی شیوون رو دوست داره؟! با پدرت گولش بزن...
خنده بلندی کرد.
+دوووست؟! اگه دوستش داشت که اپام بدون توجه به این که یه پسر هجده ساله اس، پاره اش میکرد! کراش داره... کراش شغلی...
-هرچی... یه طوری راضیش کن... مثلا میتونی بهش قول بدی که به روز بیاد خونتون...
+ولی تاالان فقط لوهان اومده خونمون... اونم به خاطر اینکه از مهدکودک باهم دوست بودیم، سوهو رو تازه سه ساله میشناسمش و نصف دوستیمونم به خاطر اینکه که باهوشه و درسخونه میتونم ازش تقلب کنم...
کریس پوزخندی زد و اهانی گفت:
-پس بگووو... پسر نعنایی من کاری رو بدون سودش انجام نمیده... اگه اینطوری باشه برای چی با لوهان دوست موندی تاحالا؟!
لبخند دندون نمایی زد و به کریس اشاره کرد.
+تو...
دستشو به حالت تصور کردن جلو اورد.
+از همون بچگیم میدونستم که یه الفااای جذاب میشی... چه بسا مثل اسکلا ارزو میکردم وقتی به بلوغ میرسم تو جفتم باشی...هق...
-ارزو به دل موندی...
زبونشو در اورد.
+نه خیرررم... هیچیم ارزو به دل نموندم... مطمئنم اگه یه روزیم امگاتو ببینی بازم به من بیشتر اهمیت میدی...
با نگرفتن جوابی از جانب کریس، اخمی کرد.
+یاااا... حق نداری به اون بیشتر اهمیت بدی... عهه...
-باشه... داد و بیداد نکن!
با اخم دست به سینه نشست.
+اصلا میدونی چیه ارزو میکنم همه کائنات دست به دست هم بدن و زودتر امگاتو ببینی، بعدش بهت ثابت میکنم که منو بیشتر از امگات دوست خواهی داشت.
کریس لبخندی زد.
-قسمت اول ارزوتو خیلی دوست دارم اما به قسمت دومش شک دارم...
+به دماغم...
کریس جوابشو نداد و مدتی توی سکوت سپری شد.
با شدید شدن رایحه دارچین مشکوک به کریس نگاه کرد.
+هییی... رایحه ات! داری وارد "رات" میشی؟!
+اوههه... بدو بدو گاز بده...
کریس چشمکی بهش زد.
-نترس... میتونم خودمو کنترل کنم...
پوکر نگاهی به کریس کرد.
+کاری به تو ندارم... من نمیتونم خودمو کنترل کنم... ممکنه قانون اینکه فقط تو هیتم با الفاها باشم رو بشکنم...
-اوه....
با شیطنت لبخندی زد.
+اخههه میدونی... تو رات خیلی خفن میشی حس میکنم...اوف...
-میتونی امتحانش کنی....
جیغی زد.
+یاااا... حق نداری وسوسه ام کنی... اگه یه امگای هیت شده با یه الفای رات شده باهم بخوابن... چی میشه؟!
-نمیدونم امتحانش نکردم...
لبشو گاز گرفت و به روبه روش خیره شد.
+باید پورنشو پیدا کنم...
کریس کمی جلوتر از اپارتمانشون نگه داشت.
-فردا نمیتونم بیام... با مترو برگرد یا اگه تاکسی گرفتی شماره ماشینشو برام بفرست اوکی؟!
سرشو تکون داد و بعد از اینکه از کریس خداحافظی کرد از ماشین پیاده شد.
..............
رمز در رو زد و وارد خونه شد.
برخلاف همیشه بوی کیک و شیرینی نمی اومد و این یعنی که اپاش وارد هیت شده.
در خونه رو بست و سمت اتاقشون رفت.
تقه ای به در زد.
+اپااا؟!
-سهونی؟
صدای ضعیف اپاشو که شنید در رو باز کرد و سرکی کشید.
+هیتی؟!
-اوهوم!
+ابا کجاست؟!
هیچول به سختی روی تخت نشت.
-سرکاره دیگه... سهون یه چیزی برای شب درست میکنی؟!
سرشو تکون داد و با خوشحالی درو بست.
جیغ بی صدایی کشید و وارد اشپزخونه شد.
وقتایی که اپاش هیت میشد دیگه حواسش به سهون نبود و میتونست کلی عشق و حال کنه!
..........................
وقتی بکهیون در رو باز کرد لبخندی زد و سوهویی رو که با کلی بدبختی تونسته بود راضیش کنه تا کمکشون کنه رو داخل خونه هول داد.
+بکهیون فرشته نجاتتو اوردم!
بکهیون با شگفتی به سوهو نگاه کرد.
-وااو، همون امگاییه که تو هیتش درس میخونه؟!
چشم و ابرویی اومد تا بکهیون زیپ دهنشو بکشه...
سوهو برگشت و با تشر بهش توپید.
-حتی به این هم گفتی؟!
دستاشو به نشونه تسلیم بالا برد.
+توروخدا اروم باش!! به عنوان یه تعریف گفتم!
سوهو فوشی بهش داد و روی کاناپه نشست.
-خیلی بی شعوری!
+هیی...
اشاره ای به بکهیون کرد تا چیزی براشون بیاره که بخورن...
کنار سوهو نشست و بغلش کرد.
+هییی... تو که میخوایی وکیل بشی! اینو به عنوان تجربه در نظر بگیر... اگه بتونیم کمکش کنیم برای آینده خودت بهتره!
-خیلی خب توضیح بده!
+یه تیکت اسم از الفایی که بهش تجاوز کرده داره.
-تیکت اسم مدرسه؟!
اروم سرشو تکون داد.
+اوهوم...
سوهو اخمی بهش کرد.
-احمقی یا خودتو به احمق بودن میزنی؟! با اون تیکت مدرسه اشو پیدا میکنی... اسمشم که هست... میتونی مشخصاتشو پیدا کنی!
+اخه چندنفر بودن!
-مگه دفترچه عکس ها نداریم؟! قیافه هاشونو یادشه دیگه؟ میتونه از رو اون پیداشون کنه.
بکهیون دوتا لیوان ابمیوه جلوشون گذاشت.
-قیافه هاشونو یادمه... حتی یه لحظه هم نتونستم فراموش کنم!
YOU ARE READING
I'm not virgin ⛓️⚖️
FanfictionI'm not virgin ⛓️⚖️من باکره نیستم کاپل: کایهون، چانبک، شیچول، کریسهو ژانر: امگاورس، انگست، درام، اسمات خلاصه: از وقتی به سنی رسید که تونست تفاوت آلفا و امگا رو بفهمه، تو سرش کوبیدن که یه امگا حق نداره با کس دیگه ای به جز الفاش باشه. از ماهیت جنسیش...