اشتباهی پارتو پاک کردم، ممنون میشم دوباره ووت بدید، ببخشید):
برای پارت بعدی شرط ووت ۱۸۰ تا داریم، شرط ووت نرسه خودتون میدونید دیگه(:
بعد از اینکه شیشه خورده هارو جمع کردن و بیرون رفتن، نفس عمیقی کشید.
تیکه شیشه ای که زیر کمد فرستاده بود رو پیدا نکرده بودن.
نیشخندی زد، احمق تر از چیزی بودن که سهون فکر میکرد!
-چرا یهو وحشی شدی؟!
به امگا نگاه کرد، جای دستاش روی گردنش مونده بود.
+چون واقعا خیلی حرف میزنی!
-توی حموم حوله هست، نیم ساعت بیشتر وقت نداری!
آهی کشید.
+هنوزم حرف میزنی!
سمت دری که توی اتاق بود رفت.
در رو باز کرد و داخل حموم شد. در واقع هم حموم بود هم دستشویی...
در رو بست و با تعجب به دوربینی که روی سقف بود نگاه کرد.
+وات د فاااک!
با حرص انگشت وسطشو سمت دوربین گرفت. الان باید جلوی دوربین لخت میشد؟! اصلا کی پشت این دوربینا نشسته بود و کنترل میکرد؟!
بی اهمیت به دوربین همه لباساشو به جز شورتش دراورد.
با ده تا آلفا تاحالا رابطه داشته، پس لخت شدن جلوی دوربین اونقدرام کار سختی نبود!
البته، عمرا بوت قشنگشو به هرکسی نشون میداد!
سمت دوش آب رفت و نگاهی بهش کرد.
واقعا ده دقیقه بعد باز شدن آب، قطع میشد؟!
حموم عادیش که روزانه انجام میداد یه ربع طول میکشید. الان که خیلی کثیف بود دلش میخواست، ساعت ها زیر آب خودشو بشوره!
به تنها لیفی که توی حموم بود خیره شد، چینی به بینیش داد، معلوم نبود چندنفر تاحالا از این لیف استفاده کردن!
غمگین شیر آب رو باز کرد، حتی یه حموم درست و حسابی هم نمیتونست، بکنه!
شامپو رو برداشت و روی موهاش ریخت.
هنوز بدنشو آب کشی نکرده بود که آب قطع شد.
با تعجب به دوش آب نگاه کرد.
+لعنت بهت! الان من چیکار کنم؟! بدنم هنوز کفیه!
ناچار حوله رو تنش کرد تا خودشو خشک کنه.
اصلا حس خوبی نداشت. بعد چند روز حموم کرده بود اون هم اینطوری؟!
احساس لیز بودن داشت
حوله رو دور خودش پیچید و به دوربین نگاه کرد.
لبخند عمیقی زد و درحالی که حوله دورش رو گرفته بود، لباس زیرشو دراورد.
خم شد و شرت خیس رو برداشت، تو دستاشو گوله اش کرد و سمت دوربین نشونه اش گرفت. دستشو بالا برد و شرت گوله شده رو به دوربین پرت کرد.
وقتی مستقیما به دوربین خورد، خنده بلندی کرد.
+شرتم تو حلقتون!
در رو باز کرد و وارد اتاق شد.
سمت کمد رفت، حالا باید یه جوری تیکه شیشه رو برمیداشت که کسی نبیینه!
در کمد رو باز کرد ولی وقتی لباسارو دید با تعجب سمت بقیه برگشت.
+اینا چه لباساییه؟!
-میخوایی بری با آلفاها بخوابی، توقع چیز دیگه ای داری؟!
لبشو گاز گرفت و به لباسا خیره شد. مشکلی با پوشیده نبودنشون نداشت، فقط نمیدونست چه طوری باید شیشه رو قایم کنه!
از بین چیزایی که توی کمد بود رکابی ای که حالت تور و سوراخای دایره ای داشت رو برداشت. از بین شرتا و شلوارک های خیلی کوتاه، یه شرتک لی برداشت.
حالا سخت ترین قسمت مونده بود! برداشتن شیشه و جای گذاری کردنش. شلوارک رو پوشید و حوله ای که دورش بود رو روی زمین انداخت. لباسی که مد نظرش بود رو برداشت و از عمد رو زمین انداخت. زیر چشمی به بقیه امگاها نگاه کرد، کسی حواسش نبود.
YOU ARE READING
I'm not virgin ⛓️⚖️
FanfictionI'm not virgin ⛓️⚖️من باکره نیستم کاپل: کایهون، چانبک، شیچول، کریسهو ژانر: امگاورس، انگست، درام، اسمات خلاصه: از وقتی به سنی رسید که تونست تفاوت آلفا و امگا رو بفهمه، تو سرش کوبیدن که یه امگا حق نداره با کس دیگه ای به جز الفاش باشه. از ماهیت جنسیش...