(فول پارت اسمات کریسهو)
به پیامکی که سهون براش فرستاده بود نگاه کرد و رمز در رو زد.
وارد خونه شد و به فضای اطراف نگاه کرد.
حدس میزد که متراژ خونه جمعا به ۴۰متر هم نرسه.
در اتاق خوابو باز کرد و به امگایی که پشت بهش خوابیده بود و فقط موهاش پیدا بود نگاه کرد.
لرزش امگا از زیر پتوهم مشخص بود.
-سهون!
ابروهاشو بالا فرستاد.
حالا چه طوری بهش میفهموند که سهون نیست؟!
نفس عمیقی کشید.
هرچی باشه یه آلفا بود و میتونست در برابر کولی بازی های امگاش مقاومت کنه.
در اتاقو بست و آروم سمت تخت رفت.
+بهتره قبل از اینکه شاتو بهت تزریق کنم یه چیزی بخوری! مطمئنما چیزی نخوردی!
با جیغ امگا و نشستنش سرجاش وایساد.
دروغ نبود اگه بگه که با صدای جیغش نترسیده!
-تو اینجا چه غلطی میکنی؟ خدای من حق نزدیک شدن بهم نداری... دور شو دور شووو!
لبشو گاز گرفت تا خنده اشو پنهان کنه.
این امگا واقعا کیوت و خنده دار بود!
+لازم نیست جیغ و داد کنی به کسی مثل تو دست نمیزنم!
سوهو اخمی کرد.
-چی؟! مگه من چمه؟!
آروم جلو رفت و پایین تخت نشست.
ظرف غذا رو روی پاهای امگا گذاشت.
+بخور! بعدش شاتتو میزنم...
پشتشو به امگا کرد و به تخت تکیه زد.
مطمئن بود که داره لحظات سختی رو میگذرونه و با نزدیک بودنش بیشتر اذیت میشه؛ اما نمیتونست به خودش اجازه بده وقتی امگاش داره اذیت میشه تنهاش بزاره.
باید یه کاری میکرد که با میل خودش بهش اجازه بده...
با صدای ظرف غذا چرخید و به امگا نگاه کرد.
+خیلی درد داری؟!
سوهو با بغض سرشو تکون داد.
+متاسفم!
-توچرا متاسفی؟!
+چون که منو دیدی تحت فشاری!
سوهو با بغض قاشقی از غذا رو داخل دهنش گذاشت و سریع قورت داد.
-غذامو خوردم، بیا تزریق کن!
با چشمای گرد شده به امگای احمقش نگاه کرد.
منظورش از غذا خوردن همون یه قاشق بود؟!
با حرص بلند شد و روی تخت نشست.
توجهی به ترس امگا نکرد و ظرفو ازش گرفت.
+بایدتا اخرین ذره اشو بخوری!
سوهو اخمی کرد.
-وقتی درد دارم چه طوری بخورم؟ دارم میمیرم!
قاشقو پر کرد و جلوی دهن امگا گرفت.
وقتی لبای امگا با حرص دور قاشق حلقه شد اب دهنشو قورت داد.
چه لبای صورت و بوسیدنی ای!
+میدونم که میخوایی وکیل بشی!
اخمای امگا دوباره توهم رفت.
چه قدر این امگای کوچولو اخم میکرد.
-و تو باعث میشی من به مشکل بربخورم!
لبخندی زد.
+من میتونم تا وقتی که به خواسته ات نرسیدی مارکت نکنم!
-دروغ گو! همین که وارد راتت بشی انجامش میدی!
+ایگوو! من وقتی دیدمت هم توی رات بودم ولی انجامش ندادم...
کنار لب امگارو که کثیف شده بود با انگشت پاک کرد.
+مارک نکردنت به این منظور نیست که میزارم هرکاری که میخوایی بکنی! اگه ببینم پاتو از خط قرمزام فراتر بزاری، سریع مارکت میکنم!
با ترس به چشمای آلفا نگاه کرد.
-خط قرمزات؟!
لبخندی زد.
+برام مهم نیست تا قبل من با چندتا الفا در ارتباط بودی که البته میتونم بگم تقریبا هیچ آلفایی... اما بعدش مهمه! حق اینکه با هیچ آلفایی باشی رو نداری، فهمیدی؟!
وقتی امگا تند تند سرشو تکون داد لبخندی زد.
+راجب سکسمون... هروقت که خواستی انجامش میدیم،منتها حق نداری با کس دیگه ای بخوابی،ولی من میتونم!
-چرا تو میتونی ولی من نه؟!
شونه ای بالا انداخت.
+وقتی نیازآلفاتو برطرف نمیکنی باید کسای دیگه ای انجامش بدن!
-پس نیاز من چی؟!
+نیازتورو فقط من برطرف میکنم و بعد از اون نیاز های من رو هم فقط تو برطرف میکنی! ما مکمل همیم، اینو فراموش نکن!
ظرف خالی غذا رو روی زمین گذاشت.
دراز بکش شاتتو بزنم!
-به پشت؟!
نفس عمیقی کشید.
+مطمئنی میخوایی انجامش بدی؟ چون تا الان تزریق نکردی یدونه معمولیشو برات گرفتم ولی نمیدونم تا چه حد موثره!
-بهتر از درد کشیدنه!
نفسشو با اه بیرون فرستاد.
دلش میخواست بگه که میتونه دردشو کم کنه، اما نمیخواست اجباری برای امگا باشه.
+باید به شکمت تزریق کنم!
چشماشو گرد کرد.
-درد داره؟!
+یه ذره!
-میترسم!
لبخندی زد.
+شات لوهانو من براش میزنم، میگه که حتی از خودشم آروم تر انجام میدم!
-شنیدم!
+پس نگران نباش!
کمک کرد امگا دراز بکشه.
-از وقتی که وارد اتاقم شدی درد زیر دلم بیشتر شده ولی از لحاظ روانی آرومم ترم، فقط این درد لعنتی هم خوب بشه...
پتو رو از امگا کنار زد و با تعجب به شلوارش نگاه کرد.
آلت امگا...
بی اختیار خنده ای کرد.
+این دیگه چه وضعشه؟!
-عادیه همیشه اینطوری میشد ولی وقتی دوش میگرفتم و درس میخوندم و تمرکز میکردم درست میشد اما...
+تو تحریک شدی! میتونی ارضا بشی و این ربطی به باکره بودن و نبودنت نداره؟!
امگا با تعجب بهش نگاه کرد.
+چی؟!
یه تار ابروشو بالا فرستاد.
+نمیدونی ارضا شدن چیه؟!
سوهو با حرص گفت:
-نهههه!
لبخند شیطانی ای زد.
+میخوایی تجربه اش کنی؟
-چرا اینطوری نگام میکنی؟!
+اگه ارضا بشی مثل قبل میشه و دردتم کمتره!
با تعجب بهش نگاه کرد.
-چه طوری؟!
+دوست داری خودت انجام بدی یا من؟ البته اگه خودت انجام بدی، برات عوارض داره، افسرده میشی و عملکرد مغزتم کمتر میشه!
تعجب امگا به حد خودش رسیده بود.
-اگه تو انجامش بدی چی میشه؟!
+یه حس عالی رو تجربه میکنی! تازه عملکرد بدن و ذهنتم بهتر میشه!
(بچه گوش و چشم بسته گیر اورده)
-دروغ که نمیگی؟!
+نه!
منتظر به آلفا خیره شد.
-انجامش بده!
+لازمه ببینمش!
اشاره ای به شلوارش کرد.
-چرا؟!
+چون باید لمسش کنم!
YOU ARE READING
I'm not virgin ⛓️⚖️
FanfictionI'm not virgin ⛓️⚖️من باکره نیستم کاپل: کایهون، چانبک، شیچول، کریسهو ژانر: امگاورس، انگست، درام، اسمات خلاصه: از وقتی به سنی رسید که تونست تفاوت آلفا و امگا رو بفهمه، تو سرش کوبیدن که یه امگا حق نداره با کس دیگه ای به جز الفاش باشه. از ماهیت جنسیش...