Part 40⛓️⚖️

763 208 69
                                    


چرا پارت قبل اینقدر طول کشید تا ووتاش برسه؟!🥺🥺 هق): نکنه شرط ووت یادتون رفته؟😭😔
این قسمت فاصله گذاری کردم تا راحت تر بتونید نظر بدید🤗🥺💖

با تعجب به محافظایی که انگار ده برابر شده بودن نگاه کرد‌.
چه خبر بود؟!
خرس سیاه تا این حد ترسناکه؟!
میشه باهم دوست بشن بعد پدر کای رو در بیارن؟!

دی او دستشو گرفت و سمت اتاقای طبقه پایین برد.
-اتاقای پایین کوچیک تر از بالا هستن، ولی مجبوری تحمل کنی...
به اتاق ساده ای که فقط یه تخت و کمد توش بود نگاه کرد.
+برای من فرقی نداره... به هر حال دوباره تو خونه زندانی شدم...
دی او کمکش کرد روی تخت بشینه.
-اینجا برات امنه! خودت دیدی، تو این مدت منتظر بوده فقط بیرون بیایی! حالا فکر کن اگه جای دیگه ای بودی چه بلایی سرت می اومد.
نفس عمیقی کشید‌.
+خودش کجاست؟!
دی او یه تار ابروشو بالا فرستاد.
-کای؟! جلسه داشت.
توی دلش فوشی به آلفای عوضیش داد.
+منو ول کرده رفته شرکتش؟! نباید الان کنار من باشه؟! مثل بچه ها قهر کرده...
دی او خنده ای کرد.
-قهر؟!
با اخم سرشو تکون داد.
+بله! قهر کرده...
از وقتی که به هوش اومده بود و با کای حرف زده بود، تو این دو روز ندیده بودش...
مشخصه به خاطر قرص خوردن بهش کم محلی میکنه و الان که بهش نیاز داره ازش دوری میکنه.
+خرس سیاه ترسناکه؟!
دی او نیشخندی زد.
-چه تصوری ازش داری؟!
+حتما یه آلفای چاق و بد ریخته!
دی او سرشو به علامت نه تکون داد و نچ نچی کرد
-میدونی چرا بهش میگن خرس سیاه؟! چون یه خرس سیاه رو تو شکار کشته...از کای کوچیک تره و جذابه!

+قدرتش از کای بیشتره؟!
-نه!
به رو به روش نگاه کرد.
اگه قدرتش از کای بیشتر نبود، پس چرا کای نمیکشتش؟!
اصلا چرا از همون اول امگاشو کشته بود که این اختلاف به وجود بیاد؟!
+چرا کای نمیکشتش؟!
-مگه نمیبینی کای محافظ داره؟! اونم همینطوره! اگه میتونستن هم دیگه رو بکشن تا الان استخوناشون تو خاک پوسیده بود!
+ولی تونست به من آسیب برسونه...

لبشو گاز گرفت و دستشو رو جای زخمش گذاشت.
دوباره دردش گرفته بود...
-هنوز وقت مسکنات نشده باید تحمل کنی...
پلکاشو روی هم فشار داد. حرفی نداشت از درد گریه کنه!
کای واقعا یه آشغال به تمام معنا بود... میتونست کنارش باشه و رایحه اش رو آزاد کنه!!


-رمزشو باز کن...
به گوشیش که تو دستای دی او بود خیره شد.
ای کاش میتونست منفجرش کنه!
گوشیشو از دی او گرفت و رمزشو باز کرد.
+میشه به کای نگی  و گوشیمو پس بدی؟!
دی او یه تار ابروشو بالا فرستاد و مشغول بررسی گوشی شد.
-چرا فکر کردی اینکارو انجام میدم؟!
+نمیدونم!
دی او نگاهش کرد و گوشیو سمتش گرفت‌‌‌‌.
-آلفای عزیزم؟! آلفای عزیزت کیه؟!
+اووم... کریس؟!
-اونوقت کای رو چی سیو کردی؟!
لبخندی زد. ای کاش اسمشو عوض میکرد.
دی او مشغول سرچ کردن شماره کای شد و وقتی اسمش بالا اومد تک خندی کرد.
-نکبت خودپندار؟! اوه! بلاکشم کردی...



I'm not  virgin ⛓️⚖️ Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang