Part 33⛓️⚖️

759 190 21
                                    

با شنیدن صدای آب، نفس عمیقی کشید و چشماشو باز کرد.
نگاهشو تو اتاق چرخوند و پتو رو از روش کنار زد.
بلند شد؛ روی تخت نشت که درد خیلی بدی توی کمرش پیچید.
لبشو گاز گرفت و پلکاشو روی هم فشرد.
از صدای شر شر آبی که می اومد معلوم بود کای به حموم رفته...
نمیخواست قیافه متکبرش رو ببینه برای همین بی توجه به دردی که داشت بلند شد و لباس روی زمین رو براشت.
لباس رو تنش کرد و دکمه هاشو بدون دقت بست.
از اتاق بیرون رفت و وارد اتاق خودش شد.
سریع خودشو به تخت رسوند و روش دراز کشید. پاهاش تحمل وزنشو نداشتن!
غلتی زد و پتو رو روی بدنش کشید.
احساس سرما و پوچی میکرد.
نمیذاشت همه چی طوری که اون آلفا دوست داره پیش بره!
بعد اینکه حالش خوب شد و بدنش درد رو ترمیم کرد میتونست یه فکری برای این وضعیت بکنه.
هدف کای رو فهمیده بود...
قرار بود فقط یه امگا براش باشه که نیازاشو برطرف کنه و براش بچه بیاره.
اینطور آلفاهارو خوب میشناخت...
همیشه دوست داشت رابطه اش با آلفاش مثل  رابطه پدراش باشه. درسته همیشه حرف شیوون بود و هیچول هیچ وقت خلاف میل آلفاش کاری نمیکرد. ولی بازهم یه رابطه کنترل شده و ملایم داشتن. رابطه ای که با حرف زدن پیش میرفت نه دعوا...
آلفا توی هیت امگاش بهش احترام میزاشت و ازش مراقب بود!
هیچ وقتم هیچول به عنوان به وسیله جنسی دیده نشده بود! اون به عنوان یه امگا و کسی که آلفاشو کامل میکنه شناخته شده بود.
چرا آلفاها فکر میکنن که فقط اون ها هستن که امگاشونو کامل میکنن؟
خوده آلفاها هم موجودات کاملی نیستن، اگه اینطور بود هیچ وقت نیاز به پیدا کردن امگاشون و مارک کردنش نداشتن!
آلفا و امگا کنار هم دیگه کامل میشن و میتونن  نیازهای هم دیگه رو برطرف کنن.
برای همین اینکه یه سری از آلفاها فکر میکنن کامل هستن خیلی مزخرفه!
چشماشو بست و سعی کرد بخوابه.
بیشتر از همه چی نیاز داشت بدنش استراحت کنه.
.......................
رمز در رو زد و وارد خونه شد.
بعد چند روز بالاخره به خونه برگشته بود.
با حس کردن رایحه وانیل اخمی کرد.
عصبی در رو بست و وارد حال شد.
-کریس!
+مگه بهت نگفتم برو؟!
سوهو با التماس بهش نگاه کرد.
-بزار توضیح بدم!
عصبی پلکاشو روی هم فشار داد.
+چه توضیحی؟!
-من واقعا نمیخواستم اینکارو کنم، ولی میدونی چه قدر زحمت کشیدم تا بتونم به اینجا برسم؟! نمیتونستم بزارم همه چی تموم بشه!
شوکه چندبار پلک زد.
+سوهو! تو خیلی خودخواهی!
-تو نمیفهمی منو!
عصبی دستاشو مشت کرد تا یه وقت کنترل خودشو از دست نده.
+چه طوری نمیفهممت؟! برای چی مارکت نکردم؟ با پول کی داری تحصیل میکنی؟ بیخود نیست که امگاهای مارک شده نباید درس بخونن! یه دلیلی داشته و الان فهمیدم! تو با بی حیایی داری خودتو توجیه میکنی، مثل اینکه درس خوندن برای تو مهم تر از آلفاته!
سوهو عصبی بهش نزدیک شد و با بغض گفت:
-اره درسم برام مهمه، میخوام درس بخونم و بتونم حق خودمو بگیرم! نمیخوام زیر دست شما آلفاها له بشم، میخوام قدرت داشته باشم تا وقتی یه آلفا به یه کاری مجبورم میکنه جلوش بایستم نه اینکه خودمو تسلیمش کنم!

I'm not  virgin ⛓️⚖️ Où les histoires vivent. Découvrez maintenant