[2015] کره _ سئول
• خوب نگاه کن امروز دیگه باید بفهمیم.
قشنگ توی چشمام نگاه کن !+ ماه آینده نباید بری بوسان
• بدون پلک زدن همچنان مقابلش نشسته بود و : و چرا ؟
+ چون پرواز بوسان قراره سقوط کنه
متعجب کمی ازش فاصله گرفت و کوک چشمانش رو بست و نفس عمیقی کشید
• شاید یه مرضی چیزی باشه
+ نمیدونم .. خودمم نمیدونم
• ولی هر چی که هست من یکی بهش ایمان آوردم
+ یه وقتا دلم میخواست کور باشم جیمین
• بلند خندید و : این آپشن احمق
+ باز گفتیییی
• بیخیال اینا یه نگا بکن ببین چیزی درباره آزمون دانشگاهیی میفهمی یا نه
+ جلوش خیز برداشت و : اون نیاز به دیدن نداره جوابش روشنه رد میشی
• اوووو بی اعصاب
+ من دیگه باید برم هوا داره تاریک میشه حوصله غر غر های بابارو ندارم
• باشه برو
* کیف گیتارش رو از روی صندلی برداشت و از روی صندلی چوبی که مقابل جیمین بود بلند شد.
+ چقدر تقدیم کنم آقای کافه چی
• 3هزار وون
+ خنده ای از لحن حرصی جیمین زد و : ماه بعد بوسان نرو باشه؟
• باشه
+ خدافظ
درب شیشه ای کافه رو باز کرد و خارج شد
تا وقتی که از خیابون رد شد نگاه جیمین دنبالش بود و نگاهی به پول روی میز انداخت ،هیچوقت نمیخواست از بهترین دوستش برای اومدن به اون کافه پولی بگیره . با دیدن کوک همیشه حالش خوب میشد و وقتایی که کنارش بود تمامی بدبختی هاش رو فراموش میکرد ، حتی اگه روزی مثل امروز باشه و کوک رو مود خوبی نباشه
ولی از آخرین باری کوک شرط گذاشته بود که اگر هزینه ای برای سفارشات اش نگیره دیگه به اونجا نمیره جیمین مجبور بود هزینه سفارشات رو ازش بگیره چون اهل تحدید کردن نبود و حرفی که میزد رو عملی میکرد .^ عای پسر پاشو میز هارو تمیز کن
با صدای صاحب کافه نگاهش رو از پول روی میز برداشت و به زمان حال برگشت . جایی کنار مشکلاتش
• چشم
***
¥ ببخشید میتونم اینجا بشینم ؟ آقا ؟ متوجه هندزفری داخل گوش پسر شد و ضربه ای آروم به شونه چپش زد
نگاهش رو از خیابون گرفت و به مرد نگاه کرد
+ آ .. بعله میتونید بشینید
YOU ARE READING
𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]
Random_ چی میبینی؟ * حرفی نزد _ باتوام جونگکوک حرف بزن!! چی میبینی؟؟ + یه روزی ام که خیلی دیر نیست از راه میرسه که بخوای منو بکشی ،.. اما ، اما یادت باشه اون کسی که اندازه تو عاشقه منم ، منم که هنوزم به خاطر سرپا موندن و زنده بودنت کنارت موندم ... ♡ Tel...