_ ببخشید که به خاطر من پروازتون رو کنسل کردید
▪︎ لبخندی زد و : مشکلی نیست کوک همیشه واسه من الویت بوده
_ درسته *حسادت ریز ام داشتیم اینجا ^^ *
▪︎ کمی از قهوه اش نوشید و : میشنوم
_ دکتر کیم ،نمیدونم چه جور باید بگم حتی میدونم گفتنش ام درست نیست ولی درست و غلط بودنش برام فرقی نداره حداقل پیش شما
▪︎لبخندی زد به به تهیونگ خیره شد : دوستش داری
_ متعجب نگاهش کرد : شما از کجا میدونید؟
▪︎ وقتی یکی عاشق بشه خودشو خوب لو میده
_ پلکی زد و لب هاش رو روی هم فشرد : درسته !
▪︎ خب ، مشکل چیه ؟
_ با سوال جین تازه یاد موضوع اصلی افتاد : جونگکوک و نمیتونم بفهمم ، نود و هشت رفتار نشون میده که بگه نمیخوادم ، دو دفعه میتونم شک کنم که اونم دلش باهامه
▪︎چجوری بهش گفتی؟
_ بدون اجازش بوسیدمش
▪︎ هیسسس، پسر کلت داغه ها یواش تر !
سرش رو به نشونه تایید تکون داد
▪︎چرا بدون اینکه نظر فرد مقابلت رو بدونی همچین کاری کردی ؟
_ اره ، اره حماقت کردم خودم میدونم ولی نتونستم . دکتر خنده داره ولی من ، من نتونستم جلوی خودمو بگیرم
▪︎ خنده کوتاهیی کرد و : آخه گذشته ات هم پیشش خرابه
_ غلط کردم !
▪︎ کوک این کلمه رو نمیفهمه
_ اینجام که شما بهم بگی چیکار کنم که بفهمه ؟
▪︎ تهیونگا ! من از همه چی باخبرم ، حتی قبل از اینکه از تو بپرسم کوک همون شب اومد خونه من و بهم گفت که چه اتفاقی افتاده
_ اونشب ؟ .. اونشب چی گفت ؟!
▪︎ خودش ام علت همراهی کردنش با تو رو نمیدونست
_ ینی چی ؟
▪︎ تنها راهش فرصت دادنه تهیونگ ، بهش فرصت بده تا خودش هم بدونه داره چیکار میکنه
_ امروز صبح وقتی داشتیم برمیگشتیم بهم گفت عشقمون اشتباهه ، خب ... خب این ینی
▪︎از کجا برمیگشت ؟
* از دهنش در رفت ، ولی این جین بود کسی که به همین چند دقیقه پیشش احساس امنیت و آرامش داشت . پس مهم نبود میتونست بدون فکر ادامه بده
_ من ، من مست بودم تو حال خوبی نبودم . کوک با همراه من تماس میگیره و دوستم جواب میده و میگه که حالم خوب نیست ... دکتر ، خود کوک ، خود کوک میگه که لوکشین بفرسته براش
BẠN ĐANG ĐỌC
𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]
Ngẫu nhiên_ چی میبینی؟ * حرفی نزد _ باتوام جونگکوک حرف بزن!! چی میبینی؟؟ + یه روزی ام که خیلی دیر نیست از راه میرسه که بخوای منو بکشی ،.. اما ، اما یادت باشه اون کسی که اندازه تو عاشقه منم ، منم که هنوزم به خاطر سرپا موندن و زنده بودنت کنارت موندم ... ♡ Tel...