𝒫𝒶𝓇𝓉 𝟣𝟢

212 33 3
                                    

○ مطمئنی زنده است؟
دوساعته هنوز به هوش نیومده

همونجوری که روی صندلی مقابل صندلی جونگکوک نشسته بود و بهش خیره بود

_ باید به هوش بیاد دست ما امانته
عای پسر اون سطل و بده به من

سطل فلزی آب رو به تهیونگ داد و بی تردید آب سرد رو روی صورت جونگکوک پاشید .

+ هیححح !

_ به به ، صبح بخیر جناب

+ خواست از جاش پاشه تا تهیونگ رو به وحشیانه ترین شکل بزنه ولی متوجه زنجیر هایی که به صندلی بسته بودن وپسر رو اسیر کرده بود شد و کلافه چشم هاشو بست

_ تقلا بیخود نکن
مین ؟ بگو میزبان اصلی بیاد . کار ما تمومه

یونگی به سمت درب خروجی رفت و تهیونگ از جاش بلند شد و مقابل جونگکوک ایستاد و جوری بهش نزدیک بود که گرمی نفس های تلخ آمیخته به بوی نیکوتین سیگارش رو حس میکرد

_ امیدوارم بهت خوشبگذره

+ چهرش شاید سرد و بی رنگ و بی حال بود ولی چشمانش مثل همیشه پر از حرف بود
پوزخندی زد بدون اینکه چیزی بگه

_ میدونستی نگاهت زیادی مزخرفه؟

+

_ برعکس چند لحظه قبل لبخندش محو شد و باز چشمانش رنگ خون گرفت  :  یه کاری باهات میکنم دیگه اینجوری نگام نکنی

پشتش رو کرد و خواست بره که

+ بوی دردسر میدی

مکثی کرد و متعجب از جمله پسر ایستاد

+‌  مواظب باش زمین نزنتت  کیم

نیم رخش رو سمت پسر داد و خواست چیزی بگه که آدم های الکس رو و دید
رئیس سو اولین نفر با حرص داشت به کوک نزدیک میشد که بازوش رو محکم فشرد و آروم کنار گوشش زمزمه کرد

_ یادتون نره پاتونو بیشتر از گلیم تون دراز نکنید

رئیس سو در حالی که به کوک خیره بود لبخندی زد و سری به نشونه تایید تکون داد

از کنار تهیونگ گذشتن و به کوک رسیدن بدون اینکه برگرده با اولین صدای ضربه درد بدی رو توی قفسه سینش حس کرد
برای اولین بار ... اونم برای جونگکوک که ازش متنفره ...  چشمانش رو بست و با قدم های بلندی از انبار خارج شد .

فقط صدای بلند فریاد زدن پر از حرص افراد الکس بود که از پشت درب شنیده میشد و کوچیکترین صدایی از جونگکوک به گوش نمیرسید

○ خفم کردی بسه دیگه ولت کنن کل پاکت و میخوای بکشی ؟

_ لبخندی زد و : از بس با این صدا حالم داره خوب میشه میتونم بیتشر از یه پاکت تموم کنم

○ خنده ای کرد و : دیوونه  ! 

بلاخره درب باز شد و رئیس سو به همراه دونفر دیگه از انبار خارج شدن

𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon