𝓟𝓪𝓻𝓽 3

285 38 14
                                    

• خوش اومدین دکتر کیم

▪︎ متقابلا با جیمین دست داد و : ممنونم جیمین جان

+ هیونگ چی میخوری ؟

• یه ذره ادب داشته باش کوک

+ انگشت وسطش رو بالا آورد و به جیمین با چشم به انگشت خودش اشاره کرد

• واقعا که

▪︎خندید ، دست کوک رو گرفت و پایین آورد : باشه خودتو کنترل کن
من یه دبل میخورم با کیک وانیل

• حتما ، تو چی میخوری مرتیکه؟

+ همیشگی

جیمین با چشم غره از میز کوک دور شد و طرف آشپزخانه رفت .

▪︎جونگکوک من آخر همین ماه برمیگردم انگلیس

+ غم دوباره به چشمای کوک برگشت : تاکی؟

▪︎مدت زیادی نرفتم سر بزنم احتمالا تا بعد کریسمس

+ جین ؟

▪︎باهات در ارتباطم . باشه؟

+ خیلی خب ، ولی زنت هنو کامل راضی نیست

▪︎چرا ؟

+ چون فکر میکنه دیگه نمیخوای برگردین سئول

▪︎خنده ای کرد و : خوبه پس مطمئنش میکنم . ممنونم کوک

+ متقابلا خنده ای کرد و : قهوه ات سرد شد

بعد از گذشت چند ساعت جین از کوک جدا شد و به بیمارستان برگشت
کوک هم بعد از رفتن جین از جیمین خداحافظی کرد و به شرکت رفت

+ سلاممم

€ سلام ، جونگکوک این برگه ها رو زود تر ترجمه کن تا بهت بگم بعدش چیکار کنی

+ نکنه دلت باز آب بازی میخواد هوسوک شی؟

€ خیلی خب باشه .. باشه بعدش میام بهتون اطلاع میدم جناب . خوبه؟

+ باشه

برگه ها رو از جیهوپ گرفت و به داخل اتاق رفت
پشت سیستم نشست و برگه های ترجمه رو طبق عادت همیشه مطالعه کرد و در پایان با لوگو شرکت دیگه ای مواجه شد

"KA" company

کمی متعجب از اسم درج شده ،ترجمه رو شروع کرد
دو ساعت بعد ترجمه ها تموم شد و از تلفن داخل اتاق با جیهوپ تماس گرفت

+ تموم شد

€ کارت حرف نداره پسر ، الان میام

دقایقی بعد جیهوپ با لبخند داخل اتاق شد

€ همش تموم شدد؟؟ واقعا کارت خوبه کوک

برگه های رو از دست کوک گرفت و نگاه کرد

€ خیلی خب اینا رو باید ببری همین شرکت

+ چیییی؟؟؟ عمراااا

€ کوک ، خر نباش اگه صاحب شرکت ترجمه ها رو با مترجم اش ببینه استخدامت میکنه

+ من برای چی باید اونجا استخدام بشم؟ میدونی این شرکت چقدر خودش مترجم داره؟

€ میدونم.. میدونم ولی به این فکر کنه توام تو اون شرکت به اون معروفی مشغول شی میدونی چقدر به نفعته؟

+ اصلا اول بگو ببینم برا چی باید این ترجمه هارو بدن اینجا؟ 
€ چون من با یکی از پسراش دوستمم

+ چرا باید منو معرفی کنییی؟

€ به جای اینکه غر بزنی این سوئیچ ات رو بگیر و زودتر راه بیوفت

+ لعنت بهتتت

لازمه بگم تا خود رسیدن به اون کمپانی  کوک به جیهوپ فحش داد یا نه؟

$ آقای جئون بفرمایید داخل

* ضربه ای به درب زد و وارد شد

+ سلام

× مگه من نگفتم تا وقتی مترجم ندارم لیست نده !
ببین ، من اگه تا آخر هفته مترجم فرانسوی پیدا نکنم باهات فسخ قرارداد میکنم . همینی که گفتم
گوشی محکم روی میز انداخته شد و نگاهش رو از بیرون به کوک داد که ۵ دقیقه منتظر داخل اتاق ایستاده بود

× آ .. ببخشید من معذرت میخوام بفرمایید بنشینید

+ ممنون . فقط اومدم ترجمه هاتون رو بدم و برم

× ترجمه ی چی ؟

+ آقای هوسوک گفتن باهاتون هماهنگ کردن !

× آها .. آره تو همون مترجمی هستی که هوپی معرفی کرده؟

+ این حد صمیمیت که هوپی صداش کنه؟ : بعله جئون جونگکوک هستم

× از جاش بلند شد و دستش رو مقابل پسر دراز کرد : از دیدنت خوشحالم

+ ممنون ، منم

× حقیقتا تا الان مترجم های زیادی برای ترجنه مقاله های فرانسوی استخدام شدن ولی اکثرا یه مشکلی داشتن
ترجمه های ناقص ، ترجمه اشتباه ، یکی دو نفرم که کارشون خوب بود موندگار نشدن

+ ینی مترجم فرانسوی ندارین؟

× آ خب چرا برادرم به زبان فرانسه مسلطه ولی نمیتونه بیاد و ترجمه ها رو انجام بده مدیریت یکی دیگه از شرکت ها رو به عهده داره .  اشتباهات ترجمه ای اون هارو هم اون فهمید .
مکثی کرد و نگاهی به برگه ها کرد
این ها رو باید تهیونگ بررسی کنه که الانم سئول نیست و هفته آینده برمیگرده . منتظر خبر من باشید هر چی بشه به هوپی میگم

+ خنده ای کرد و : باشه ، ولی من فقط کاری که هوسوک خواست و انجام دادم قصد استخدام شدن ندارم
پس بهتره خودتونو به زحمت نندازید

× از مغرور بودن کوک نامجون کمی درهم رفت و : درسته ، ولی اگه شرایط اش محیا بشه خوشحال میشم باهامون همکاری کنید .

+ لبخندی تصنعی زد و : خدانگهدار

× به سلامت

                           ____________

سلام اینم از پارت سوم تقدیم به شما

تو قست بعدی قراره تهیونگ بیاد و تازه ماجرا شروع بشه 🤫😈

امیدوارم دوستش داشته باشید 🤍

فعلا .

𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant