𝓟𝓪𝓻𝓽 12

217 35 2
                                    

صدای زنگ درب حاکی از رسیدن جین بود ، دو تا یکی با شتاب از پله ها پایین آمد و قبل از تینکه درب رو باز کنه صدای آشنایی شنید

_ از من اجازه گرفتی مهمون دعوت کردی خونم ؟

+ آب گلوش رو قورت داد و با چشم های گرد شده به پشت سرش نگاه کرد و تهیونگ رو روی کاناپه کرد : مگه شرطمون نبود کاری به کارم نداشته باشی و مزاحمم نشی ؟

_گفتم کاری به تو ندارم نه به هر غریبه ای که بخوای تو خونه من راه بدی

+ قرار نیست بیاد تو خونه..

* صدای درب خونه برای بار دوم خورده شد
خواست بره تا درب و باز کنه

_ مهمونت همون دکترست ؟

+ کلافه برگشت و دوباره به تهیونگ نگاه کرد : ارههه ، حالا اگه بازجویی ات تموم شد برم درب و باز کنم ؟

_ زیاد باهاش گرم نمیگیری

+ اخماش بهم گره خورد و : به تو چه ربطی داره ؟

** داره کم کم دستت رو میشه کیم تهیونگ ^^

_ برو درب و باز کن

هنوزم از حرفی که تهیونگ زده بود شاکی بود و متعجب ولی هیونگش واجب تر بود
رفت و درب و باز کرد .

+ هیونگ !

▪︎ با لبخند نگاهی به سر تا پای کوک کرد و : حالت خوبه ؟

+ و محکم به آغوشی پناه برد که زیادی بهش محتاج بود

▪︎ جین هم با لذت کوک رو محکم به آغوش گرفت و چشمانش بسته شد و لبخند زیباش مثل تمامی وقتایی که کوک رو بغل میکرد روی صورتش نقش بست

+ دلم برات تنگ شده بود

تهیونگ که تا همینجا حس کنجکاوی خودش رو پنهون کرده بود به آرومی سمت راهرو رفت و صحنه رو دید
راستش و بخواییم بگیم دقیقا مثل پسر بچه ای بود که آبنبات خوشمزه ای رو میخواست ولی تو دست یه بچه دیگه باید نگاهش میکرد
شدیدا دلش یه لمس کوچیک از کوک میخواست چه برسه به همچین آغوشی که نسیب جینه

▪︎خیلی لاغر شدی . از آغوشش جدا شد و به صورتش نگاه کرد دستی به زخم های روی صورت کوک کشید و : چی به سرت آورده ؟

+ قضیه اش مفصله

▪︎فورا کفشات و بپوش و بریم

_ فعلا جونگکوک مهمون من میمونه

هر دو به سمت صدا برگشتن و تهیونگ رو دست به سینه و تکیه زده به دیوار دیدن

▪︎ آقای کیم ! همین که جونگکوک نمیخواد ازتون شکایت کنه باید ممنونش باشید ، حالا میخوایید آدم ربایی ام بکنید ؟؟

_ خنده ای به چهره بامزه و عصبی کوک کرد و : جونگکوکا ؟ من تو رو دزدیدم ؟؟

+ ندزدیدی؟ تو منو بیهوش نکردی و بعدش...

𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]Where stories live. Discover now