𝒫𝒶𝓇𝓉 𝟤𝟦

92 10 0
                                    

_ ببین این ۱۱تا رو برای امروز انجام بده

+ خب بازم میتونم انجام بدیم اینا تا ۳ ساعت دیگه تمومه

_ فعلا همینا رو انجام بده نمیخوام خسته کنی خودتو.
اع؟ سلام هیونگ

× به به! سلام از این طرفا خوش آمدید
بادو پسر دست دادو : نبودید؟

_ آره هیونگ یه مدتی رفتیم ایتالیا برای کار های شرکت

× خوبه! جونگکوک، میبینم باهم کنار اومدید

+ خنده ای تصنعی کرد و: درسته ، سو تفاهم ها حل شدن

× پوزخندی زد و به نگاه خیره تهیونگ به کوک نگاه کرد: خب پس برید به کارتون برسید که کلی عقبیم.

_ کوکی!

+ هوم؟

_ ااعع، یه دقیقه ول کن اونارو

متن اصلی ترجمه رو از مقابلش برداشت و

+ چرا اینجوریی میکنی؟

_ وقتی دارم حرف میزنم باید نگاهم کنی

+ بعلهه؟

_ به چشمانش خیره شد، خنده صافتی کرد و: یاد دفعه قبلی که باهم تو این اتاق بودیم افتادم یادته؟

+ با حالت کنایه لبخندی زد و : آرههه که منو زدی و با برگه ها پخش زمین شدم

_ خندش جمع شد و : هیییی! توام قبلش سه بار محکم خوابندی تو گوشم در خونت یادت رفته؟

+ کی بود قبلش هی دنبال شر میگشت و به من تیکه مینداخت ؟

_ خب توام مینداختی، یادت رفته؟

+ از پشت زده بودی به ماشینم و اونجا پروگری کردی. وایسا ببینم، خسارت ام ندادییی!

_ بهتره به ترجمه ات برسی و منم میرم قهوه بیارم خستگیت در بیاد

+ جرات داری وایساا

درب و بست و شیطنت آمیز از اتاق خارج شد با دیدن فردی که مقابل میز منشی ایستاده بود خندش محو شد. شوگا؟ اینجا؟
قبل از اینکه وارد دفتر نامجون بشه شونش رو فشرد و شوگا سمتش برگشت

_ اینجا چیکار میکنی ؟

○ آآ.. نمیدونستم امروز اینجایی، خب با نامجون کار داشتم

_ چکاری؟ مگه نگفتم ...
درب باز شد و با نامجون چشم تو چشم شدن

× سلام، چرا نمیای تو؟

○ میام بعدش پیشت

باشه خشکی زیر لب گفت و دوباره به اتاق کوک رفت

کوک که از سکوت تهیونگ تعجب کرده بود از کنار لبتاب بهش نگاه کرد، که به سرامیک های سفید اتاق خیره بود

+ قهوه هات بیرون جا موند؟

_ هاان؟

+ صندلی چرخداراش رو با کشید و خودش رو به تهیونگ نزدیک تر کرد: چیشده؟ چرا بهم ریختی؟!

𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]Where stories live. Discover now