+ چته وحشی یواش برو
_ حتی فرمون هم از دستم خارجه جونگکوکا
+ الان دقیقا چه فکری کردی با خودت ؟ گفتم که نمیشههه!
_ همونجوری که لبخند قشنگی داشت : خفه میشی کوک یا خودم دست به کار بشم
+ ااا بیا دست به کار شو ببینم چه غلطی میتونی بکنی !
_ نگاهش رو از جاده مقابلش گرفت و خودش رو سمت کوک خم کرد و بوسه ای به گونه ی نرمش کاشت
کوک با چشم های گرد شده و متعجبش آب گلوش رو قورت داد و چیزی نگفت
_ بلند خندید و : گفتم که خفه ات میکنم بچه
تا وقتی به مرکز شهر رسیدند چیزی نگفتن .جونگکوک از فکر آینده غیر قابل پیش بینیش، تهیونگ هم از برنامه ریزی برای آینده مشترکش با کوک
+ همینجا پیاده میشم
_ مگه نگفتی میری کافه؟
+ نزدیکه
_ نگاهی به اطرافش کرد ولی خبری از کافه در اون نزدیکی نبود ؛ کافه ای اینجا نیست!
+ نگاه سردی بهش کرد و : باید شما بدونید؟
_ منم میخواستم بیام کافه یه قهوه بخورم ،آآاا اینجا نزدیک به کافه همون دوست رو مخیته ... اسمش چی بود؟؟ آااا .. جیمین ، اره اره جیمین همین بود
+ آفرین پسر تو واقعا باهوشی . " با لحن حقارت آمیزی زمزمه کرد "
_ پس باهم میریم، البته مهمون تو!
....
• دیر کردی همه منتظر تو بودن
با سرعت به محض رسیدنش روی یکی از میز های خالی گیتارش رو از کیفش خارج کرد و به جیمین نزدیک شد ، تهیونگ هم بعد از جایی مناسب برای پارک ماشین داخل کافه شد
• هییییی ! تو اینجا چیکار میکنییی؟ جونگکوک باز داره ..
+ وقت این حرفا نیست جیمین
_ تهیونگ هم در کمال آرامش دکمه کتش رو باز کرد و روی صندلی کنار یکی از میز های نزدیک به کوک نشست پای راستش رو روی پای چپش انداخت
* وقت شروع کار بود چند ثانیه ای چشمانش رو بست و آرامش رو به تن و روح بیقرارش به خاطر وجود تهیونگ از دست داده دبود روبرگردوند و شروع به نواختن کرد.
این اولین باری نبود که تهیونگ صدای ساز با گیتار یا اولین اجرای زنده ای رو میدید
ولی اولین باری بود که عاشق شده بود و عشقش به این زیبایی و مهارت مقابل چشمانش دستان زیباش رو با تبهر روی آکورد های گیتار نوازش میداد
چی میشد اگه روزی این انگشتان ، این دست ها تهیونگ رو نوازش میکرد و قاب صورت پسر میشد ؟
از دستانش که میگذشت به چهره دلرباش میرسد ، چشم های درشت و تیله ایش ، لب های کشیده و خوش فرمش که حالا با وضوح بهتری خال زیر لبش رو هم میدید ، خالی که الهام بخش تهیونگه !
نه ، یه آدم معمولی یه پسر جوان نمیتونه به این اندازه زیبا و بی نقص باشه
YOU ARE READING
𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]
Random_ چی میبینی؟ * حرفی نزد _ باتوام جونگکوک حرف بزن!! چی میبینی؟؟ + یه روزی ام که خیلی دیر نیست از راه میرسه که بخوای منو بکشی ،.. اما ، اما یادت باشه اون کسی که اندازه تو عاشقه منم ، منم که هنوزم به خاطر سرپا موندن و زنده بودنت کنارت موندم ... ♡ Tel...