کلید رو داخل درب چرخوند و داخل شد
' سلام آقای کیم خسته نباشید
سری تکون داد و طبق روال همیشه کیف و کتش رو روی کاناپه رها کرد و از پله ها بالا رفت و داخل اتاق شد
" سلام آقا !
_ نگاهی به پسر خواب مقابلش انداخت و به آرومی لبه تخت کنارش نشست : میخوام تنها باشم
" چشم
_ لبخند ی زد و : زخم هات خیلی بهترشده
اگه بیدار شی کل خسارت اون ماشین قراضه ات و میدممثل تمامی دقایق این چند روز تک تک اعضای صورتش رو با لبخند نگاه میکرد و در آخر دست سردش رو بین دستاش میگرفت
_ شاید خوشیم همین الانه که خوابی و میتونم یه دل سیر بدون سر و کله زدن باهات نگاهت کنم
ولی نه .! دلم برا قلدر بازی هاتم تنگ شده بچه
نگاهش رو از کوک گرفت و به زمین خیره شد :
بعدش که به هوش بیای دیگه اذیتت نمیکنمیازده روز بود که کوک مهمون ۲۴ ساعته خونه تهیونگ بود بدون اینکه خودش بدونه
بعد از رسیدن دکتر بخاطر ضربه هایی که خورده بود هوشیاری زیادی نداشت و خیلی آروم خوابیده بوددکمه های پیرهنش رو باز کرد و روی تختش کنار کوک دراز کشید.
دستش رو زیر سرش تکیه داد و بهش خیره شد، نگاه کردن به چهرش تزریق آرامش بود توی رگ های پر جوش و عصبیش
خودشم هم نفهمید کی ولی به آرومی چشمانش بسته شد و به خواب رفت .***
▪︎این دفعه پنجمه داری منو میپیچونی جیمین ! همین الان گوشی رو بده به کوک• سوکجین شی .. ببین رفته کلاس
▪︎امروز کلاس نداره
• چرا داره
▪︎ چیشده ؟ چرا حرف نمیزنی ؟؟ کوک کجاست ؟! نکنه بلایی سرش اومده ؟
• جین !
صدای هق هق های جیمین به گوشش رسید
▪︎چی ..چیشده جیمین ؟ حرف بزن
• دو دهفته اس هیچ خبری ازش نیست
▪︎ چی؟ یعنی چی؟!
• نمیدونم .. خودمم نمیدونم چه به سرش آوردن
▪︎کیا ؟
• مطمئنم جین ، مطمئنم کار تهیونگه
▪︎ تهیونگ کیه ؟ چی میگییی؟
و جیمین تمامی اتفاقات رو که از زبون کوک شنیده بود برای جین تعریف کرد .
▪︎برمیگردم سئول
• ولی آخه
▪︎اولین پرواز و برام بگیر جیمین
• مطمئنی ؟
KAMU SEDANG MEMBACA
𝙋𝙧𝙚𝙙𝙞𝙘𝙩𝙤𝙧 [𝙑𝙆𝙊𝙊𝙆]
Acak_ چی میبینی؟ * حرفی نزد _ باتوام جونگکوک حرف بزن!! چی میبینی؟؟ + یه روزی ام که خیلی دیر نیست از راه میرسه که بخوای منو بکشی ،.. اما ، اما یادت باشه اون کسی که اندازه تو عاشقه منم ، منم که هنوزم به خاطر سرپا موندن و زنده بودنت کنارت موندم ... ♡ Tel...